زیربنای ساختمان

زیرتلویزیونی

<hr> مترادف زیرجامه : پیژاما، پیژامه، زیرپوش، شلوار

مترادف زیرجامه : پیژاما، پیژامه، زیرپوش، شلوار

زیرجامه

زیرجان

<hr> مترادف زیرجلکی : درخفا، زیرپرده، زیرجلی، نهانی <hr> متضاد زیرجلکی : آشکارا

مترادف زیرجلکی : درخفا، زیرپرده، زیرجلی، نهانی متضاد زیرجلکی : آشکارا

زیرجلکی

زیرخاکی

زیردرروی

<hr> مترادف زیردست : دونپایه، فرودست، مادون، مرئوس، مطیع، مقهور، نوچه <hr> متضاد زیردست : بالادست

مترادف زیردست : دونپایه، فرودست، مادون، مرئوس، مطیع، مقهور، نوچه متضاد زیردست : بالادست

زیردست

زیردست گنده لات

زیردستان

زیردستان صالح

زیردمی و رانکی

زیرزبراندن

زیرزبریدن

زیرزمین

زیرزور

زیرساخت

زیرساخت نقاشی

زیرساخت ها

زیرساختار

زیرسازی جاده

زیرسری ها

زیرسوبالاسو

زیرسیگاری

زیرشاخه

زیرمجموعه

زیرمیزاندن

زیرمیزی

زیرمیزیدن

زیرنقش

زیرنویس

زیره

زیره با

زیره به کرمان بردن

زیره سیاه

زیرو ترانس

زیرو رو کشیدن

زیرو رویی شدن

زیرواره

زیروند

زیروک

زیرپایی

زیرپوش

زیرچشمی

<hr> مترادف زیرک : باذکاوت، باهوش، بیدار، تیزخاطر، تیزرای، تیزهوش، خردمند، دانا، داهیه، داهی، ذکی، زرار، زرنگ، عاقل، فرزانه، فطن، مراقب، مواظب، نبیل، نبیه، وقاد، هوشمند، هوشیار، زبل، محیل، ناقلا <hr> متضاد زیرک : پخمه

مترادف زیرک : باذکاوت، باهوش، بیدار، تیزخاطر، تیزرای، تیزهوش، خردمند، دانا، داهیه، داهی، ذکی، زرار، زرنگ، عاقل، فرزانه، فطن، مراقب، مواظب، نبیل، نبیه، وقاد، هوشمند، هوشیار، زبل، محیل، ناقلا متضاد زیرک : پخمه

واژه های حرف "ز" - پیشنهاد کاربران