قبرستان زاویه العریان

قبرستان شهدا

قبرستان معروف

<hr> مترادف قبرکن : حفار، گورکن، لاحد

مترادف قبرکن : حفار، گورکن، لاحد

قبرکن

قبریاب

قبریدن

قبس

قبسات

<hr> مترادف قبض : رسید، انقباض، فشردگی، یبوست، اخذ، گرفتگی، گرفتن، گیرش، تصرف، تملک، اندوه، ملالت ، بسط، رسید گشایش <hr> برابر پارسی : رسید، برگه فروش

مترادف قبض : رسید، انقباض، فشردگی، یبوست، اخذ، گرفتگی، گرفتن، گیرش، تصرف، تملک، اندوه، ملالت ، بسط، رسید گشایش برابر پارسی : رسید، برگه فروش

قبض

قبض دریافت

قبض رسید

<hr> برابر پارسی : میراندن

قبض روح

قبض روح کردن

قبض و اقباض

قبض و بسط

قبض و بسط تئوریک شریعت

قبض و حواله

<hr> مترادف قبضه : مشت، دسته، تصرف، ملک، اقتدار، سلطه، قدرت

مترادف قبضه : مشت، دسته، تصرف، ملک، اقتدار، سلطه، قدرت

قبضه

قبضه روح شدن

قبطه

قبطیان

قبعه

<hr> مترادف قبل : پهلو، سو، طرف، قبال، کنار | پیش، پیش از، سابق، سبق، گذشته <hr> متضاد قبل : بعد، پیش <hr> برابر پارسی : پیش، پیشینه

مترادف قبل : پهلو، سو، طرف، قبال، کنار | پیش، پیش از، سابق، سبق، گذشته متضاد قبل : بعد، پیش برابر پارسی : پیش، پیشینه

قبل

<hr> برابر پارسی : پیش از، فراتر از، پیش تر از

برابر پارسی : پیش از، فراتر از، پیش تر از

قبل از

قبل از تولد

قبل از ورزش لازم است

قبل الخطوه

قبل ما

<hr> مترادف قبلا : پیش ازاین، سابقاً <hr> متضاد قبلا : بعداً <hr> برابر پارسی : پیشاپیش، از پیش، پیشتر، پیش از این

مترادف قبلا : پیش ازاین، سابقاً متضاد قبلا : بعداً برابر پارسی : پیشاپیش، از پیش، پیشتر، پیش از این

قبلا

قبلا به اروپا میگفتند

قبلا خریدم

قبلا سر مربی پرسپولیس بوده

<hr> مترادف قبله : کعبه، پرستشگاه، عبادتگاه، معبد، پیشوا، مهتر، جهت، سمت، سو، روبرو، مقابل، جنوب، روش، طریقه <hr> برابر پارسی : پرستش سو، نمازسوی

مترادف قبله : کعبه، پرستشگاه، عبادتگاه، معبد، پیشوا، مهتر، جهت، سمت، سو، روبرو، مقابل، جنوب، روش، طریقه برابر پارسی : پرستش سو، نمازسوی

قبله

قبله الحب

قبله العذارا

قبله صلیب

قبله عالم

قبله نما

قبله هر دیده

قبله کردن

قبلی القبل

قبلیه

<hr> مترادف قبه : بارگاه، گنبد

مترادف قبه : بارگاه، گنبد

قبه

قبه الخضراء

قبه خضرا

قبه عرش

<hr> برابر پارسی : مزارها، گورها، آرامگاه

برابر پارسی : مزارها، گورها، آرامگاه

قبور

<hr> مترادف قبول : اجابت، استجابت، باور، پذیرش، پسند، تایید، تراضی، تصدیق، تصویب، تقبل، توافق، رضا، رضامندی، رضایت، صوابدید <hr> متضاد قبول : رد <hr> برابر پارسی : پذیرش، باور، پذیرا، پذیرفتن، پذیرفته شده

مترادف قبول : اجابت، استجابت، باور، پذیرش، پسند، تایید، تراضی، تصدیق، تصویب، تقبل، توافق، رضا، رضامندی، رضایت، صوابدید متضاد قبول : رد برابر پارسی : پذیرش، باور، پذیرا، پذیرفتن، پذیرفته شده

واژه های حرف "ق" - پیشنهاد کاربران