کامل بودن

کامل شدن

کامل مرد

کامل نشده

کامل نمودن

کامل و بدون نقص بودن

کامل و تمام

<hr> برابر پارسی : فرجامانیدن

برابر پارسی : فرجامانیدن

کامل کردن

کامل کردن چیزی

کامل کننده

کامل کننده جز چیزی

<hr> مترادف کاملا : به کمال، تماماً، جمله، کلاً، واقعاً <hr> برابر پارسی : به درستی، بی گفتگو، بی چون و چرا

مترادف کاملا : به کمال، تماماً، جمله، کلاً، واقعاً برابر پارسی : به درستی، بی گفتگو، بی چون و چرا

کاملا

کاملا به اندازه

کاملا سوختن

کاملا شبیه خودمانی

کاملا محرمانه

کاملا مسلح

کاملا مصرف کردن

کاملتر

کاملترین خلایق

کاملترین زبان دنیا

کاملدا

کامله

کاملیا

کامناز

<hr> برابر پارسی : دیدگاه

کامنت

کامنوش

کامه

کاموا

کاموا گول

کامودیتی

کاموربید

کاموفلاژ

کامویز

کامپلیمان

کامپوزیت

کامپکت

کامپینگ

<hr> برابر پارسی : رایانه

کامپیوتر

کامپیوتر بزرگ

کامپیوتر فارسی

کامپیوتر کوانتومی

<hr> مترادف کامکار : دولتمند، سعید، سعادتمند، کام دیده، کامیاب، موفق <hr> متضاد کامکار : نامراد

مترادف کامکار : دولتمند، سعید، سعادتمند، کام دیده، کامیاب، موفق متضاد کامکار : نامراد

کامکار

کامکارى

کامکاری

کامگار

کامی کازه

<hr> مترادف کامیاب : بختیار، برخوردار، بهره مند، پیروز، خوشبخت، سعادتمند، شادکام، کامران، کامروا، کامکار، متمتع، مظفر، موفق، نیکبخت <hr> متضاد کامیاب : مایوس، محروم، ناامید، ناکام

مترادف کامیاب : بختیار، برخوردار، بهره مند، پیروز، خوشبخت، سعادتمند، شادکام، کامران، کامروا، کامکار، متمتع، مظفر، موفق، نیکبخت متضاد کامیاب : مایوس، محروم، ناامید، ناکام

کامیاب

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "ک" - پیشنهاد کاربران