bbcn

bboy

bcbg

bcci

bck bdew

bcl 2 family

bcnf

<hr> مخفف:، برد، میز، هیئت، مخفف: برد، هیئت مخفف: اوراق قرضه، وجهالضمان، سند

مخفف:، برد، میز، هیئت، مخفف: برد، هیئت مخفف: اوراق قرضه، وجهالضمان، سند

bdnf

<hr> مخفف:، بردها، میزها، هیئت ها

مخفف:، بردها، میزها، هیئت ها

bdsm

<hr> <b>معنی</b> : ماندن، بودن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن <hr> <b>معانی دیگر</b> : قرار داشتن، هستی داشتن، رخ دادن، اتفاق افتادن، صرف فعل be:، زمان گذشته، ماضی نقلی، ماضی بعید، آینده، وجه مجهول، کاربردهای دیگر:، پیشوند:، (فعل ساز) دور تا دور [to beset]، کاملا، زیاده [to bedeck]، مخفف:، بومه (be) (baume هم می نویسند)، کارشناسی آموزش و پرورش، لیسانس مهندسی، مصدر فعل بودن، باش

معنی : ماندن، بودن، شدن، زیستن، وجود داشتن، امر فعل بودن معانی دیگر : قرار داشتن، هستی داشتن، رخ دادن، اتفاق افتادن، صرف فعل be:، زمان گذشته، ماضی نقلی، ماضی بعید، آینده، وجه مجهول، کاربردهای دیگر:، پیشوند:، (فعل ساز) دور تا دور [to beset]، کاملا، زیاده [to bedeck]، مخفف:، بومه (be) (baume هم می نوی

be a bag of nerve

<hr> پر استقامت بودن، سختی را خوب تحمل کردن

پر استقامت بودن، سختی را خوب تحمل کردن

be a bear for punishment

be a bit of a mess

be a bundle of nerves

be a carbon copy of sb

be a catch

be a different matter

be a fan

be a far cry from

be a foregone conclusionn

be a given

be a go for

be a good laugh

be a good sport

be a good thing

<hr> جای شکرش باقی بودن، خوب بودن که

جای شکرش باقی بودن، خوب بودن که

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران