gain an advantage

gain an edge

gain bandwidth

gain confidence

<hr> سلطه یا اختیار کسب کردن، مهار کردن، تحت فرمان گرفتن

سلطه یا اختیار کسب کردن، مهار کردن، تحت فرمان گرفتن

gain control

gain desired

gain entry to something

gain experience

<hr> ترقی کردن، پیشرفت کردن، بهتر شدن، موفق شدن، قوی شدن

ترقی کردن، پیشرفت کردن، بهتر شدن، موفق شدن، قوی شدن

gain ground

gain in

gain independence

gain insight

gain insight into

gain momentum

gain muscle mass

gain notoriety for

gain of function

gain of function mutation

gain of funtion

<hr> (در مسابقه یا کشمکش و غیره) به حریف نزدیک شدن (از نظر امتیاز)

(در مسابقه یا کشمکش و غیره) به حریف نزدیک شدن (از نظر امتیاز)

gain on

<hr> به عضویت دسته یا حزب خود در آوردن، هم مرام کردن، در سلک خود وارد کردن

به عضویت دسته یا حزب خود در آوردن، هم مرام کردن، در سلک خود وارد کردن

gain over

gain publicity

gain steam

gain strength

gain the edge on

gain the upper hand

<hr> 1- (ساعت و غیره) تند کار کردن، جلو رفتن 2- (در جستجوی فرصت و غیره) وقت تلف

1- (ساعت و غیره) تند کار کردن، جلو رفتن 2- (در جستجوی فرصت و غیره) وقت تلف

gain time

gain traction

gain ueight

gain up

gain upon

<hr> وزن زیاد کردن، چاق شدن

gain weight

gainbased

gaine

gained

gained by

gained currency

gained experience

gained popularity

gained weight

<hr> معنی : استفاده کننده، نفع بر، کسیکه سود میبرد، درخت ارغوان، شیرجه از پشت <hr> معانی دیگر : به دست آورنده، برنده، سود برنده، بهره مند

معنی : استفاده کننده، نفع بر، کسیکه سود میبرد، درخت ارغوان، شیرجه از پشت معانی دیگر : به دست آورنده، برنده، سود برنده، بهره مند

gainer

<hr> معنی : پر منفعت <hr> معانی دیگر : سودآور، دارای درآمد، استفاده دار، پولساز، انتفاعی، سودمند، مفید، بافایده

معنی : پر منفعت معانی دیگر : سودآور، دارای درآمد، استفاده دار، پولساز، انتفاعی، سودمند، مفید، بافایده

واژه های حرف "g" - پیشنهاد کاربران