پیشنهاد کاربران

icing sugar

<hr> مخفف: دادگاه بین المللی (در شهر لاهه)

مخفف: دادگاه بین المللی (در شهر لاهه)

<hr> (ندا به نشان تنفر یا وحشت زدگی) اه، اخ <hr> ick _ (قدیمی) رجوع شود به: magick] -ic]

(ندا به نشان تنفر یا وحشت زدگی) اه، اخ ick _ (قدیمی) رجوع شود به: magick] -ic]

ickle

<hr> معنی : بد <hr> معانی دیگر : زننده، ناخوشایند، تنفر انگیز، (امریکا - خودمانی)، (به طور ناخوشایند) چسبناک، (داستان و غیره) زیاده از حد شیرین و احساساتی، تنفر انگیز o, what an icky dinner table! وای چه میز خوراک زنندهای!

معنی : بد معانی دیگر : زننده، ناخوشایند، تنفر انگیز، (امریکا - خودمانی)، (به طور ناخوشایند) چسبناک، (داستان و غیره) زیاده از حد شیرین و احساساتی، تنفر انگیز o, what an icky dinner table! وای چه میز خوراک زنندهای!

icky

icloud

icmp flood attack

icologer

<hr> معنی : پیکر، تصویر، تمثال، شمایل، تندیس <hr> معانی دیگر : (کلیسای ارتدکس) تصویر عیسی یا مریم یا مقدسان دیگر (که مورد نیایش قرار می گرفت)، فرتور، نخش، نگاره، تصویر حضرت مسیح یامریم ویامقدسین مسیحی

معنی : پیکر، تصویر، تمثال، شمایل، تندیس معانی دیگر : (کلیسای ارتدکس) تصویر عیسی یا مریم یا مقدسان دیگر (که مورد نیایش قرار می گرفت)، فرتور، نخش، نگاره، تصویر حضرت مسیح یامریم ویامقدسین مسیحی

icon

<hr> وابسته به یا همانند شمایل، نگاره سان، نخشین، فرتوری، پیکری، شمایلی، مجسمه ای

وابسته به یا همانند شمایل، نگاره سان، نخشین، فرتوری، پیکری، شمایلی، مجسمه ای

iconic

iconic memory

iconic moment

iconicity

iconiomania

iconism

<hr> معنی : شمایل شکنی، بت شکنی <hr> معانی دیگر : بت شکنی، شمایل شکنی، شمایل شکنی، بت شکنی

معنی : شمایل شکنی، بت شکنی معانی دیگر : بت شکنی، شمایل شکنی، شمایل شکنی، بت شکنی

iconoclasm

<hr> معنی : بت شکن <hr> معانی دیگر : (کسی که مخالف مقدس شماری شمایل یا اشیای مذهبی است و یا طرفدار نابودسازی آنها می باشد) شمایل شکن، آشو شکن، شمایل شکن، بت شکن

معنی : بت شکن معانی دیگر : (کسی که مخالف مقدس شماری شمایل یا اشیای مذهبی است و یا طرفدار نابودسازی آنها می باشد) شمایل شکن، آشو شکن، شمایل شکن، بت شکن

iconoclast

<hr> مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی

مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی

iconoclastic

iconograph

iconographer

iconographic

iconographic archives

iconographical

<hr> (جمع) تصویرها و (غیره ی) هنرمند یا دوران هنری بخصوص، (هنر نشان دادن از راه تصویر و تندیس و غیره) پیکر نگاری، تندیس پردازی، (شناخت نمادها و مطالب و موضوعات هنرهای بصری و رده بندی و تفسیر آنها) نگاره شناسی، فرتورشناسی، پیکر شناسی، پیکر نگار

(جمع) تصویرها و (غیره ی) هنرمند یا دوران هنری بخصوص، (هنر نشان دادن از راه تصویر و تندیس و غیره) پیکر نگاری، تندیس پردازی، (شناخت نمادها و مطالب و موضوعات هنرهای بصری و رده بندی و تفسیر آنها) نگاره شناسی، فرتورشناسی، پیکر شناسی، پیکر نگار

iconography

iconological

iconologist

<hr> (بررسی معنی آثار هنری بصری از راه فراکافت موضوع و نماد و غیره) پیکرسنجی، نگاره سنجی، تندیس سنجی، شمایل شناسی، پیکر شناسی

(بررسی معنی آثار هنری بصری از راه فراکافت موضوع و نماد و غیره) پیکرسنجی، نگاره سنجی، تندیس سنجی، شمایل شناسی، پیکر شناسی

iconology

iconophobia

icons

icorr

icosahedra

icpc

icrc

icrogrids

<hr> irish computer society کامپیوتر : انجمن کامپیوترى ایرلند

irish computer society کامپیوتر : انجمن کامپیوترى ایرلند

icsi

icsxml

ictal

icteridae

<hr> معنی : ضربان، ضرب، تپش، حمله ناگهانی بیهوشی <hr> معانی دیگر : (شعر) تاءکید یا فشار بر هجا، سکته

معنی : ضربان، ضرب، تپش، حمله ناگهانی بیهوشی معانی دیگر : (شعر) تاءکید یا فشار بر هجا، سکته

ictus

<hr> مخفف: (بیمارستان) آی - سی - یو، بخش مراقبت ویژه، بخش پر تیمار

مخفف: (بیمارستان) آی - سی - یو، بخش مراقبت ویژه، بخش پر تیمار

<hr> معنی : خنک، بسیار سرد، یخی، پوشیده از یخ <hr> معانی دیگر : یخپوش، یخ زده، مثل یخ، یخبندان، (رفتار و غیره) سرد، غیردوستانه، یخسان، یخ مانند

معنی : خنک، بسیار سرد، یخی، پوشیده از یخ معانی دیگر : یخپوش، یخ زده، مثل یخ، یخبندان، (رفتار و غیره) سرد، غیردوستانه، یخسان، یخ مانند

واژه های حرف "i" - پیشنهاد کاربران