jackets

<hr> چکش بادی، مته ی چکشی، چکش برقی، مته دستی مخصوص سورا&nbsp; کردن سنگ، مته چکشى، مته کوه برى

چکش بادی، مته ی چکشی، چکش برقی، مته دستی مخصوص سورا کردن سنگ، مته چکشى، مته کوه برى

jackhammer

jackhole

jacking

<hr> معنی : بازو بسته شونده، چاقوی بزرگ جیبی، بدنبال، تا شو، قلمتراش، با چاقو بریدن، شیرجه رفتن <hr> معانی دیگر : چاقوی جیبی، گزلیک، گزلک، (این نوع شیرجه در آب: زانوها را راست نگاه می دارند و دست ها با نوک پاها تماس دارند و درست پیش از رسیدن به آب بدن صاف می شود و چاقو وار آب را می شکافد) شیرجه ی دشنه ای، شیرجه ی خم راست، با چاقوی جیبی بریدن، چاقوی بزرگ جیبی

معنی : بازو بسته شونده، چاقوی بزرگ جیبی، بدنبال، تا شو، قلمتراش، با چاقو بریدن، شیرجه رفتن معانی دیگر : چاقوی جیبی، گزلیک، گزلک، (این نوع شیرجه در آب: زانوها را راست نگاه می دارند و دست ها با نوک پاها تماس دارند و درست پیش از رسیدن به آب بدن صاف می شود و چاقو وار آب را می شکافد) شیرجه ی دشنه ای، شیر

jackknife

jacknife

<hr> معنی : برنده تمام پولها، جوایز رویهم انباشته <hr> معانی دیگر : (پوکر و غیره) بانک، کاسه، (در ماشین های قمار و غیره) جایزه ی بزرگ، پول انباشته شده، برد کلان، جک پات، دربازی پوکر پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن، میسازد

معنی : برنده تمام پولها، جوایز رویهم انباشته معانی دیگر : (پوکر و غیره) بانک، کاسه، (در ماشین های قمار و غیره) جایزه ی بزرگ، پول انباشته شده، برد کلان، جک پات، دربازی پوکر پول میان که بازی کردن دست رامنوط بداشتن، میسازد

jackpot

jackrolling

<hr> معنی : یعقوب نبی قوم یهود <hr> معانی دیگر : اسم خاص مذکر (مخفف آن: jake و jack)

معنی : یعقوب نبی قوم یهود معانی دیگر : اسم خاص مذکر (مخفف آن: jake و jack)

jacob

jacobi identity

jacobian matrix

jacob’s staff

jacques cousteau

jacubiate

<hr> (خزینه ای که آب گرم آن با فشار در گردش است و معمولا کنار استخر شنا برای استراحت و آب تنی ساخته می شود) جکوزی، آبزن

(خزینه ای که آب گرم آن با فشار در گردش است و معمولا کنار استخر شنا برای استراحت و آب تنی ساخته می شود) جکوزی، آبزن

jacuzzi

jada

<hr> معنی : اسب پیر، یشم، زنکه، مرد بی معنی، دختر لاسی، پشم سبز، زن هرزه، از کار انداختن، خسته کردن <hr> معانی دیگر : ساخته شده از یشم، اسب وامانده و بی ارزش، یابو، زن بد نام، (نادر) سلیطه، زن جوان و بی ادب، ژاد، یابو یا اسب خسته، ازکار انداختن در اثر زیاده روی

معنی : اسب پیر، یشم، زنکه، مرد بی معنی، دختر لاسی، پشم سبز، زن هرزه، از کار انداختن، خسته کردن معانی دیگر : ساخته شده از یشم، اسب وامانده و بی ارزش، یابو، زن بد نام، (نادر) سلیطه، زن جوان و بی ادب، ژاد، یابو یا اسب خسته، ازکار انداختن در اثر زیاده روی

jade

<hr> معنی : خسته، یابو یا اسب خسته، بی اشتها <hr> معانی دیگر : سیر، زده، دلزده (در اثر زیاده روی در خوراک یا لذت و غیره)، وامانده

معنی : خسته، یابو یا اسب خسته، بی اشتها معانی دیگر : سیر، زده، دلزده (در اثر زیاده روی در خوراک یا لذت و غیره)، وامانده

jaded

jaden

jadestone

jadge

jador

<hr> معنی : شکارچی، علاقمند به شکار، مرد شکارچی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغ قاپو (جنس stercorarius از تیره ی stercorariidae - از پرندگان کرانه زی که کارشان قاپیدن طعمه ی دیگر پرندگان است)

معنی : شکارچی، علاقمند به شکار، مرد شکارچی معانی دیگر : (جانور شناسی) مرغ قاپو (جنس stercorarius از تیره ی stercorariidae - از پرندگان کرانه زی که کارشان قاپیدن طعمه ی دیگر پرندگان است)

jaeger

jaelous

jafari

jafarson

jafarzadeh

jaff

jager

<hr> معنی : نا هموار، دندانه دار، مضرس <hr> معانی دیگر : (دارای بریدگی های تیز مانند شیشه ی شکسته یا سنگ پر دندانه) پر دندانه، تیز گوشه دار، بریده بریده، اره ای، ناصاف

معنی : نا هموار، دندانه دار، مضرس معانی دیگر : (دارای بریدگی های تیز مانند شیشه ی شکسته یا سنگ پر دندانه) پر دندانه، تیز گوشه دار، بریده بریده، اره ای، ناصاف

jagged

jagged scar

jaggedly

<hr> الت کنگره سازی یادندانه سازی

الت کنگره سازی یادندانه سازی

jagger

jagginess

jaggle

jagoff

<hr> معنی : پلنگ خالدار امریکایی <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) جگوار (panthera onca - درشت اندام ترین درنده ی اقلیم امریکا و شبیه یوزپلنگ)، ش پلنگ خالدار امریکایی once felis

معنی : پلنگ خالدار امریکایی معانی دیگر : (جانور شناسی) جگوار (panthera onca - درشت اندام ترین درنده ی اقلیم امریکا و شبیه یوزپلنگ)، ش پلنگ خالدار امریکایی once felis

jaguar

jahss osteotomy

<hr> معنی : حبس، زندان، محبس، محبوس کردن، حبس کردن <hr> معانی دیگر : (دوران) زندانی، زندانی بودن، زندان کردن، هلفدان (در انگلیس gaol هم می گویند) (jailhouse هم می گویند)، بندیخانه

معنی : حبس، زندان، محبس، محبوس کردن، حبس کردن معانی دیگر : (دوران) زندانی، زندانی بودن، زندان کردن، هلفدان (در انگلیس gaol هم می گویند) (jailhouse هم می گویند)، بندیخانه

jail

jail cell

jail time

<hr> (امریکا- خودمانی) دختر نابالغ (که جماع با او زندان دارد)

(امریکا- خودمانی) دختر نابالغ (که جماع با او زندان دارد)

jailbait

jailbaited

<hr> معنی : محکوم، محبوس، جنایت کار، زندانی <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، زندانی سابق

معنی : محکوم، محبوس، جنایت کار، زندانی معانی دیگر : (عامیانه)، زندانی سابق

jailbird

jailed

<hr> معنی : زندانیان <hr> معانی دیگر : jailor زندانیان

واژه های حرف "j" - پیشنهاد کاربران