پیشنهاد کاربران

knowledg

knowledgable

<hr> معنی : سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف <hr> معانی دیگر : دانستن، معلومات، شناخت، شناسایی، آگاهی، خبر، فهم، ادراک، اندریافت، دریافت، (قدیمی) هم خوابگی، جماع (carnal knowledge هم می گویند)

معنی : سامان، اگاهی، اطلاع، معرفت، علم، بصیرت، فضیلت، عرفان، دانش، دانایی، وقوف معانی دیگر : دانستن، معلومات، شناخت، شناسایی، آگاهی، خبر، فهم، ادراک، اندریافت، دریافت، (قدیمی) هم خوابگی، جماع (carnal knowledge هم می گویند)

knowledge

knowledge accumulation

knowledge acquisition

knowledge base

knowledge based

knowledge based economy

knowledge based platform

knowledge based view

knowledge complementarity

knowledge context

knowledge contribution

knowledge discovery in databases

knowledge economy

knowledge engineering

knowledge evidence

knowledge firm

knowledge gap

<hr> دانایی توانایی است، توانابودهرکه دانابود

دانایی توانایی است، توانابودهرکه دانابود

knowledge is power

knowledge led curriculum

knowledge makes the old heart young

knowledge management

knowledge marketing

knowledge of brotherly

knowledge of the sage

knowledge paradigm

knowledge representation

knowledge requirement

knowledge seeking ties

knowledge spillovers

knowledge tests

knowledge work

knowledge worker

knowledge workers

knowledgeability

<hr> معنی : زیرک، با هوش، مطلع، بصیر، قابل درک، وارد بکار <hr> معانی دیگر : دانا، باخبر، آگاه، وارد، فاضل

معنی : زیرک، با هوش، مطلع، بصیر، قابل درک، وارد بکار معانی دیگر : دانا، باخبر، آگاه، وارد، فاضل

knowledgeable

knowledgeable exposure

knowledgeably

knowlege

knowlege is power

knowlegeable

knowleghe base

knowles

<hr> دانسته، واثق، شناخته، شخیص، شناسا، معروف، اسم مفعول: know

دانسته، واثق، شناخته، شخیص، شناسا، معروف، اسم مفعول: know

known

known as

known knowns

known plaintext attack

واژه های حرف "k" - پیشنهاد کاربران