پیشنهاد کاربران

<hr> معنی : ترسناک، خوفناک، وابسته برقص مرگ <hr> معانی دیگر : هولناک، مهیب، مرگبار (macaber هم می نویسند)

معنی : ترسناک، خوفناک، وابسته برقص مرگ معانی دیگر : هولناک، مهیب، مرگبار (macaber هم می نویسند)

macabre

<hr> معنی : سنگ فرش <hr> معانی دیگر : سنگفرش (کف خیابان و کوچه)، سنگ فرش کردن خیابان

معنی : سنگ فرش معانی دیگر : سنگفرش (کف خیابان و کوچه)، سنگ فرش کردن خیابان

macadam

macadamia

<hr> (گیاه شناسی) پندوک ماکادامیا (هسته ی فندق مانند درخت macadamia ternifolia از خانواده ی protea)

(گیاه شناسی) پندوک ماکادامیا (هسته ی فندق مانند درخت macadamia ternifolia از خانواده ی protea)

macadamia nut

macan

macan band

macanband

macanese

macarena

macarena montees23

<hr> معنی : ژیگولو، ماکارونی، رشته فرنگی، جوان خارج رفته، نوعی پنگوئن یا بطریق <hr> معانی دیگر : (خوراکپزی) ماکارونی

معنی : ژیگولو، ماکارونی، رشته فرنگی، جوان خارج رفته، نوعی پنگوئن یا بطریق معانی دیگر : (خوراکپزی) ماکارونی

macaroni

macavity

<hr> معنی : طوطی دم بلند امریکای جنوبی <hr> معانی دیگر : (جانورشناسی) مکو (انواع طوطی های جنس ara که رنگارنگ و دم دراز و بومی امریکای مرکزی و جنوبی هستند)

معنی : طوطی دم بلند امریکای جنوبی معانی دیگر : (جانورشناسی) مکو (انواع طوطی های جنس ara که رنگارنگ و دم دراز و بومی امریکای مرکزی و جنوبی هستند)

macaw

macbook

maccharoni

macchiato

macchie

macco

<hr> معنی : چماق، گرز، عمود، کوپال، گل جوز، پوست جوز، راف، گول زدنی <hr> معانی دیگر : (نام بازرگانی) میس (افشانه ی گاز اشک آور به همراه گاز عصب آزار که برای دفاع از خود به صورت شخص مهاجم می افشانند)، چمبه، کدنگ، پیل پا، (میله ی مزین و گرز مانندی که در مراسم رسمی توسط شهرداران انگلیس و غیره حمل می شود) کوپال، باتوم (چوب دستی پاسبان ها)، (ادویه) پوست جوز هندی، چماق زدن، فریب

معنی : چماق، گرز، عمود، کوپال، گل جوز، پوست جوز، راف، گول زدنی معانی دیگر : (نام بازرگانی) میس (افشانه ی گاز اشک آور به همراه گاز عصب آزار که برای دفاع از خود به صورت شخص مهاجم می افشانند)، چمبه، کدنگ، پیل پا، (میله ی مزین و گرز مانندی که در مراسم رسمی توسط شهرداران انگلیس و غیره حمل می شود) کوپال، 

mace

mace windu

macehead

macerase

<hr> معنی : لاغر کردن، خیساندن، خیس کردن، زجر دادن، ظلم کردن بر <hr> معانی دیگر : خیساندن و نرم کردن، وارفته کردن، خیس خورده کردن، (خوراک را) در دهان خیساندن، (در دستگاه گوارشی) وابردن، خیساندن و فروگشودن، وارفتن، (با خیساندن) خرد کردن، له کردن، (میوه یا سبزیجات) در شراب (و غیره) خیساندن، خیس شدن

معنی : لاغر کردن، خیساندن، خیس کردن، زجر دادن، ظلم کردن بر معانی دیگر : خیساندن و نرم کردن، وارفته کردن، خیس خورده کردن، (خوراک را) در دهان خیساندن، (در دستگاه گوارشی) وابردن، خیساندن و فروگشودن، وارفتن، (با خیساندن) خرد کردن، له کردن، (میوه یا سبزیجات) در شراب (و غیره) خیساندن، خیس شدن

macerate

<hr> معنی : لاغری، زجر <hr> معانی دیگر : خیساندن

معنی : لاغری، زجر معانی دیگر : خیساندن

maceration

mach

<hr> (نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت) شمار ماخ، عدد ماخ

(نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت) شمار ماخ، عدد ماخ

mach number

mach tool

machanism

<hr> معنی : کارد بزرگ و سنگین <hr> معانی دیگر : (آلت شمشیر مانندی که با آن نیشکر و غیره را با ضربه می برند) قداره، قمه، ساطور، ماشتی

معنی : کارد بزرگ و سنگین معانی دیگر : (آلت شمشیر مانندی که با آن نیشکر و غیره را با ضربه می برند) قداره، قمه، ساطور، ماشتی

machete

machiavelian

<hr> وابسته به ماکیاولی و اندیشه های او، وابسته به عقاید سیاسی ' ماکیاولی '

وابسته به ماکیاولی و اندیشه های او، وابسته به عقاید سیاسی ' ماکیاولی '

machiavellian

machika

machina

<hr> بازرگانى : ماشین الات

machinary

<hr> معنی : دسیسه کردن، تدبیر کردن، نقشه کشیدن <hr> معانی دیگر : توطئه چیدن، سگالیدن، زمینه سازی کردن، نابکاری کردن، ساخت و پاخت کردن

معنی : دسیسه کردن، تدبیر کردن، نقشه کشیدن معانی دیگر : توطئه چیدن، سگالیدن، زمینه سازی کردن، نابکاری کردن، ساخت و پاخت کردن

machinate

<hr> معنی : دسیسه، تدبیر <hr> معانی دیگر : نابکاری، توطئه، سگالش، ساخت و پاخت، زمینه سازی، طرح

معنی : دسیسه، تدبیر معانی دیگر : نابکاری، توطئه، سگالش، ساخت و پاخت، زمینه سازی، طرح

machination

machinations

<hr> دسیسه کار، طراح نقسه

machinator

<hr> معنی : دستگاه، ماشین، ماشین کردن، با ماشین رفتن <hr> معانی دیگر : (قدیمی) وسیله ی نقلیه، تار و پود، ساختار، سازواره، بافت، دستگاه (اداری و غیره)، سازمان، سرد و بی عاطفه (مانند ماشین)، ماشین وار، ماشینی، ماشین ساخت، با ماشین ساختن یا انجام دادن یا تراشیدن، سازمان حزبی، اعضای کلیدی حزب، دستگاه رهبری، (تئاتر) دستگاههای تغییر صحنه و غیره (به ویژه در تئاتر یونان باستان)، هنر یا تمهید ادبی (مثلا وارد کردن عوامل ماورای طبیعه در داستان)

معنی : دستگاه، ماشین، ماشین کردن، با ماشین رفتن معانی دیگر : (قدیمی) وسیله ی نقلیه، تار و پود، ساختار، سازواره، بافت، دستگاه (اداری و غیره)، سازمان، سرد و بی عاطفه (مانند ماشین)، ماشین وار، ماشینی، ماشین ساخت، با ماشین ساختن یا انجام دادن یا تراشیدن، سازمان حزبی، اعضای کلیدی حزب، دستگاه رهبری، (تئات

machine

machine age

machine consensus

machine frame

machine learning

machine oriented

<hr> (مکانیک) پیچ (برای) ماشین، پیچ (برای) فلز

(مکانیک) پیچ (برای) ماشین، پیچ (برای) فلز

machine screw

machine stitch

machine to machine communications

<hr> (جمع) ماشین آلات و ابزار ماشین سازی (مانند دستگاه تراش و منگنه و مته و غیره)، ابزار ماشینی

(جمع) ماشین آلات و ابزار ماشین سازی (مانند دستگاه تراش و منگنه و مته و غیره)، ابزار ماشینی

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران