name is already taken

name names

name node

name of a certain chapter of the koran

name of a king

<hr> وضع یا ویژگی یا هدف اساسی، کار عمده

وضع یا ویژگی یا هدف اساسی، کار عمده

name of the game

name registration

name suffix

name tag

namean

namecheck

<hr> معنی : نامیده شده <hr> معانی دیگر : نام برده بازرگانى : مشخص

معنی : نامیده شده معانی دیگر : نام برده بازرگانى : مشخص

named

named after

named person

namedrop

<hr> معنی : بی نام <hr> معانی دیگر : بی اسم، بی نام و نشان، ناشناخته، ناشناس، غیرقابل توصیف، بیان نکردنی، نگفتنی، غیرقابل ذکر، (قدیمی) حرام زاده، بدون نام قانونی

معنی : بی نام معانی دیگر : بی اسم، بی نام و نشان، ناشناخته، ناشناس، غیرقابل توصیف، بیان نکردنی، نگفتنی، غیرقابل ذکر، (قدیمی) حرام زاده، بدون نام قانونی

nameless

<hr> معنی : یعنی، برای مثال، بنام، بعبارت دیگر، با ذکر نام <hr> معانی دیگر : بدین معنی که، بدین صورت، به عبارت دیگر

معنی : یعنی، برای مثال، بنام، بعبارت دیگر، با ذکر نام معانی دیگر : بدین معنی که، بدین صورت، به عبارت دیگر

namely

nameplate capacity

<hr> معنی : هم اسم <hr> معانی دیگر : همنام (به ویژه در مورد کسی که اسم شخص دیگری مثلا پدرش را روی او گذاشته اند)، کسی که بنام دیگری نام گذاری شود

معنی : هم اسم معانی دیگر : همنام (به ویژه در مورد کسی که اسم شخص دیگری مثلا پدرش را روی او گذاشته اند)، کسی که بنام دیگری نام گذاری شود

namesake

<hr> روانشناسى : نام دادن

naming

naming and shaming

namino

namjoon

<hr> (زبان کودکانه) مادر بزرگ، نه نه جان

(زبان کودکانه) مادر بزرگ، نه نه جان

nana

nana’s

nancy

nancy boys

nancy colored hotly

nand

nane

nani

nanjing massacre

<hr> معنی : پرستار بچه <hr> معانی دیگر : دایه، لله

واژه های حرف "n" - پیشنهاد کاربران