<hr> بازرگانى : صلاحیت ورزش : رسیدن به مرحله بعد

بازرگانى : صلاحیت ورزش : رسیدن به مرحله بعد

qualifying

qualifying competition

qualifying draw

qualifying phrase

qualifying round

<hr> معنی : چونی، کیفی <hr> معانی دیگر : چونی و چندی، وابسته به کیفیت یا سزندگی، از نظر کیفیت، مقداری

معنی : چونی، کیفی معانی دیگر : چونی و چندی، وابسته به کیفیت یا سزندگی، از نظر کیفیت، مقداری

qualitative

qualitative grasp

qualitative paradigm

qualitative risk assessment

qualitative uncertainty

<hr> ازلحاظ کیفیت یاچگونگی

qualitatively

qualities

qualitizing

qualitly

<hr> معنی : صفت، نهاد، جنبه، وجود، نوع، چگونگی، کیفیت، خصوصیت، چونی، زاب <hr> معانی دیگر : کیفیت (در برابر: کمیت quantity)، چند و چونی، چونایی، کواس، فروزه، خصیصه، ویژگی، خاصیت، (چیز) مرغوبیت، اعلایی، خوبی، ارزندگی، سزندگی، ارزشمندی، سزامندی، (قدیمی) مقام شامخ، فرازندگی 8 - (محلی) اعیان و اشراف -9 (پژواک شناسی) آوا چونی، پژواک چونی -10 (آوا شناسی) زنگ، طنین، واک چونی -11 اعلا، مرغوب، گونه، (نادر) مقام، نقش، طبیعت، ظرفیت، تعریف

معنی : صفت، نهاد، جنبه، وجود، نوع، چگونگی، کیفیت، خصوصیت، چونی، زاب معانی دیگر : کیفیت (در برابر: کمیت quantity)، چند و چونی، چونایی، کواس، فروزه، خصیصه، ویژگی، خاصیت، (چیز) مرغوبیت، اعلایی، خوبی، ارزندگی، سزندگی، ارزشمندی، سزامندی، (قدیمی) مقام شامخ، فرازندگی 8 - (محلی) اعیان و اشراف -9 (پژواک شناس

quality

quality adjusted life years

quality assurance

quality circles

<hr> معنی : کنترل کیفیت <hr> معانی دیگر : (کنترل مرغوبیت و بی عیب بودن محصولات) فرورد مهار

معنی : کنترل کیفیت معانی دیگر : (کنترل مرغوبیت و بی عیب بودن محصولات) فرورد مهار

quality control

quality cost

quality data

quality differentiation strategy

quality factor

quality function deployment

quality newspaper

quality of human

quality of life

quality of work life

quality products at economy prices

quality seal

quality time

qualiy

qualiﬁed opinions

quallification

<hr> معنی : بیم، تردید، عدم اطمینان، حالت تهوع، ناخوشی همه جاگیر <hr> معانی دیگر : دلهره، دلواپسی، ناراحتی خیال، دچار شدن به اضطراب (و غیره)، دودلی، ندای وجدان، دغدغه خاطر، ابا، احساس گناه، (با: no) ابا نداشتن، روی گردان نبودن، احساس ناگهانی (بیماری یا ضعف یا تهوع)، حمله

معنی : بیم، تردید، عدم اطمینان، حالت تهوع، ناخوشی همه جاگیر معانی دیگر : دلهره، دلواپسی، ناراحتی خیال، دچار شدن به اضطراب (و غیره)، دودلی، ندای وجدان، دغدغه خاطر، ابا، احساس گناه، (با: no) ابا نداشتن، روی گردان نبودن، احساس ناگهانی (بیماری یا ضعف یا تهوع)، حمله

qualm

qualms

qualms of conscience

quan

<hr> معنی : حیرت، گیجی، تحیر، سر گردانی، مسئله <hr> معانی دیگر : هاژی، هاج و واجی، سرگشتگی، ماتی، فروماندگی، معما

معنی : حیرت، گیجی، تحیر، سر گردانی، مسئله معانی دیگر : هاژی، هاج و واجی، سرگشتگی، ماتی، فروماندگی، معما

quandary

<hr> (انگلیس) انجمن،شورای منتخبان

(انگلیس) انجمن،شورای منتخبان

quango

quant jock

quantative

quantatively

quantec

quanti fiers

<hr> معنی : قابل سنجش یا تعیین <hr> معانی دیگر : قابل سنجش یا تعیین

معنی : قابل سنجش یا تعیین معانی دیگر : قابل سنجش یا تعیین

quantifiable

<hr> معنی : تعریف، تعیین خاصیت، معرفی عناصر یک جسم <hr> معانی دیگر : معرفی عناصر یک جسم، تعریف، تعیین خاصیت

معنی : تعریف، تعیین خاصیت، معرفی عناصر یک جسم معانی دیگر : معرفی عناصر یک جسم، تعریف، تعیین خاصیت

واژه های حرف "q" - پیشنهاد کاربران