<hr> پارچه ی نازک و فرانما، ململ، پارچه ی توری، (روش تزیین شیشه ی پنجره و حباب چراغ و غیره) تیفانی، اسم خاص مونث، پارچه ململ، پارچه توری ابریشمی نازک

پارچه ی نازک و فرانما، ململ، پارچه ی توری، (روش تزیین شیشه ی پنجره و حباب چراغ و غیره) تیفانی، اسم خاص مونث، پارچه ململ، پارچه توری ابریشمی نازک

tiffany

<hr> معنی : ناهار مختصر، ناهار خوردن <hr> معانی دیگر : (انگلیس - قدیمی)، ناهار، ظهرانه، درهند ناهار مختصر

معنی : ناهار مختصر، ناهار خوردن معانی دیگر : (انگلیس - قدیمی)، ناهار، ظهرانه، درهند ناهار مختصر

tiffin

tifosi

<hr> معنی : خود ستا، پلنگ، ببر <hr> معانی دیگر : (جانور شناسی) ببر (panthera tigris)، انواع درندگان ببرمانند مثل: جگوار (jaguar)، پلنگ افریقایی (african leopard) و گرگ تاسمانی (tasmanian wolf)، آدم پرتلاش، آدم کاری، پرپشتکار، آدم جدال طلب، اهل جنگ و دعوا، (قدیمی) فریاد، داد

معنی : خود ستا، پلنگ، ببر معانی دیگر : (جانور شناسی) ببر (panthera tigris)، انواع درندگان ببرمانند مثل: جگوار (jaguar)، پلنگ افریقایی (african leopard) و گرگ تاسمانی (tasmanian wolf)، آدم پرتلاش، آدم کاری، پرپشتکار، آدم جدال طلب، اهل جنگ و دعوا، (قدیمی) فریاد، داد

tiger

tiger by the tail

<hr> (گیاه شناسی) سوسن پلنگی (lilium tigrinum)، سوسن بلند اسیایی

(گیاه شناسی) سوسن پلنگی (lilium tigrinum)، سوسن بلند اسیایی

tiger lily

tiger mother

tiger parenting

tiger shark

tiger woods

<hr> (سنگ نیمه بهادار به رنگ قهوه ای مایل به زرد که نوعی crocidolite است) ببر چشم

(سنگ نیمه بهادار به رنگ قهوه ای مایل به زرد که نوعی crocidolite است) ببر چشم

tiger's eye

tigerisawildal

tigger

<hr> معنی : خسیس، سفت، محکم، مقید، کیپ، تنگ، لول، کساد، ضیق <hr> معانی دیگر : (در اصل) پرپشت، تنگ هم، متراکم، انبوه، چگال، انباشته، آگسته، به هم فشرده، چپانده، (کاملا) پر، تنگ (در برابر: گشاد یا فراخ loose)، بی رخنه، بی سوراخ، (در ترکیب) بی -، ضد -، - ناپذیر، پاد-، قرص، کشیده، گرفته، گیردار، گیر کرده، قبض شده، در تنگنا، در مضیقه، بد، دشوار، پرمخمصه، کمیاب، نابسند، گران، دارای تقاضابخش از عرضه، ممسک، ناخن خشک، ژکور، (مسابقه و انتخابات و غیره) تقریبا مساوی، نزدیک به هم، کمابیش برابر، سخت، شدید، رجوع شود به: tightly، (سبک نگارش و غیره) فشرده، مختصر، پرایجاز، (محلی) خوش هیکل، (محلی) زرنگ، کارا، باجربزه، (عامیانه) مست، پاتیل، مانع دخول هوا یا اب یا چیز دیگر، کساد <hr> tight _ پیشوند: پاد -، ضد -، بی -، - ناپذیر

معنی : خسیس، سفت، محکم، مقید، کیپ، تنگ، لول، کساد، ضیق معانی دیگر : (در اصل) پرپشت، تنگ هم، متراکم، انبوه، چگال، انباشته، آگسته، به هم فشرده، چپانده، (کاملا) پر، تنگ (در برابر: گشاد یا فراخ loose)، بی رخنه، بی سوراخ، (در ترکیب) بی -، ضد -، - ناپذیر، پاد-، قرص، کشیده، گرفته، گیردار، گیر کرده، قبض شده

tight

tight as a drum

tight as a tick

tight binding

tight binding approximation

tight bonds

tight budget

tight building syndrome

tight cash budgets

tight competition

tight control

tight corner

<hr> معنی : جفت شدگی <hr> معانی دیگر : محکم

معنی : جفت شدگی معانی دیگر : محکم

tight coupling

tight culture

tight deadline

tight fist

tight fisted

tight fold

tight knot

tight light confinement

tight lip smile

<hr> کم حرف، کم گو، ساکت، لب فرو بسته، دهان بسته، خاموش، رازدار

کم حرف، کم گو، ساکت، لب فرو بسته، دهان بسته، خاموش، رازدار

tight lipped

tight market

tight number

tight on cash

tight possession

tight pussy

tight schedule

tight security measure

<hr> کشتی بی سوراخ و مهیا، (مجازی) نیک سامان، دارای سازمان خوب، خوش سازمان

کشتی بی سوراخ و مهیا، (مجازی) نیک سامان، دارای سازمان خوب، خوش سازمان

واژه های حرف "t" - پیشنهاد کاربران