جدول کلمات

جزیره ای نفتی در جنوب

جزیره ایتالیایی

جزیره ایران

جزیره ایرانی

جزیره ایرانی استان هرمزگان

جزیره ایرانی و با ارزش در خلیج فارس

جزیره تبعیدگاه ناپلئون

جزیره تفریحی ایتالیا

جزیره دریاچه ارومیه

جزیره دریای خزر

جزیره متحرک شاه

جزیره مثلثی

جزیره مثلثی شکل مصب رودخانه

جزیره معروف استرالیا

جزیره میخک

جزیره و قدرت

جزیره یونان

جزیی از تخم مرغ

جزیی از دست

جزیی از زمان

جزیی از سلول

جزیی از قران

جزیی از پا

<hr> مترادف جسارت : بی پروایی، تهور، جرئت، دلیری، شوخی، شهامت، گستاخی، وقاحت <hr> برابر پارسی : گستاخی، بی پروایی

مترادف جسارت : بی پروایی، تهور، جرئت، دلیری، شوخی، شهامت، گستاخی، وقاحت برابر پارسی : گستاخی، بی پروایی

جسارت

جسارت و وقاحت

جسارت و پردلی

جست و جو و تحقیق

جست و جو یا تفرج

جست وجو یا گردش

<hr> مترادف جستجو : استفسار، بررسی، پژوهش، تجسس، تفتیش، تفحص، جستار، سراغ، طلب، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو، وارسی

مترادف جستجو : استفسار، بررسی، پژوهش، تجسس، تفتیش، تفحص، جستار، سراغ، طلب، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو، وارسی

جستجو

جستجو و تفحص

جستجو و خبر گیری

جستجو و کاوش

جستجو کننده

جستجو یا گردش

<hr> مترادف جستن : پژوهیدن، تجسس کردن، تفتیش کردن، تفحص کردن، جست وجوکردن، طلب کردن

مترادف جستن : پژوهیدن، تجسس کردن، تفتیش کردن، تفحص کردن، جست وجوکردن، طلب کردن

جستن

جستن گلوله

<hr> مترادف جسد : تن، جنازه، کالبد، لاش، لاشه، میت، نعش <hr> برابر پارسی : پیکر، لاشه، مردار

مترادف جسد : تن، جنازه، کالبد، لاش، لاشه، میت، نعش برابر پارسی : پیکر، لاشه، مردار

جسد

جسد جانور

جسد حیوان مرده

جسد مصریان قدیم به این شکل بود

جســور و بی باک

<hr> مترادف جسم : بدن، پیکر، تنه، تن، کالبد، جرم <hr> برابر پارسی : تن، کرپ

مترادف جسم : بدن، پیکر، تنه، تن، کالبد، جرم برابر پارسی : تن، کرپ

جسم

جسم انسان یا حیوان

جسم خشک و متبلوری که در اب نامحلول است ولی در الکل سرد و در بعضی روغنها حل می شود و برای درمان بعضی

جسم مادی بی جان

جسم معدنی و بلوری

جسم و بدن

واژه های حرف "ج" - جدول کلمات