زادگاه پدر شعر فارسی

زادگاه پدر شعر پارسی

زادگاه کاندیدای دموکرات ایالات متحده

<hr> مترادف زار : پریشان حال، ضعیف، ناتوان، نحیف، نزار، صرع، غش، تضرع، زاری، فغان، ناله، بیچاره، خوار، زبون

مترادف زار : پریشان حال، ضعیف، ناتوان، نحیف، نزار، صرع، غش، تضرع، زاری، فغان، ناله، بیچاره، خوار، زبون

زار

<hr> مترادف زارع : برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زراعت پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر <hr> برابر پارسی : کشاورز، کدیور، برزگر

مترادف زارع : برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زراعت پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر برابر پارسی : کشاورز، کدیور، برزگر

زارع

زارع و کشاورز

زارعان مزدور

<hr> مترادف زاری : افغان، الحاح، بی تابی، تضرع، ضجه، ضرع، فغان، گریه، لابه، ناله، ندبه، بیچارگی، خواری

مترادف زاری : افغان، الحاح، بی تابی، تضرع، ضجه، ضرع، فغان، گریه، لابه، ناله، ندبه، بیچارگی، خواری

زاری

زاری و شیون

زاری یا ناله

زاری یا گریه

<hr> مترادف زاغ : زاغج، زاغچه، زغن، غراب، کلاغ، کبود، زاج

مترادف زاغ : زاغج، زاغچه، زغن، غراب، کلاغ، کبود، زاج

زاغ

زالزالک

زالزالک وحشی

زامبیا

زانو

زانو بند شتر

زانو ترسان

زانوان

زانوی در

زانیج

<hr> مترادف زاهد : باتقوا، پارسا، پرهیزگار، عابد، متشرع، متعبد، متقی، معتکف، ناسک <hr> متضاد زاهد : بی تقوا <hr> برابر پارسی : پارسا، پرهیزکار

مترادف زاهد : باتقوا، پارسا، پرهیزگار، عابد، متشرع، متعبد، متقی، معتکف، ناسک متضاد زاهد : بی تقوا برابر پارسی : پارسا، پرهیزکار

زاهد

زاهد ایرانی ملقب به ژنده پیل

زاهد و سالک

زاهد و عبادت کننده

زاهد کوه نشین

زاهدان سابق

زاهر

زاهق

زاو

زاور

زاویل

<hr> مترادف زاویه : کنج، گوشه، بیعت، خانقاه، دیر، صومعه، عبادتخانه، معبد، تکیه، خلوتخانه، خلوتکده، مسکن، حجره، غرفه <hr> برابر پارسی : گوشه، سوک، کنج، گونیا

مترادف زاویه : کنج، گوشه، بیعت، خانقاه، دیر، صومعه، عبادتخانه، معبد، تکیه، خلوتخانه، خلوتکده، مسکن، حجره، غرفه برابر پارسی : گوشه، سوک، کنج، گونیا

زاویه

زاویه باز در هندسه

زاویه واقع در بالا و سمت چپ رادیکال

زاویه یاب

<hr> مترادف زاپاس : اضافی، رزرو، یدکی <hr> برابر پارسی : یدکی، ینگه

مترادف زاپاس : اضافی، رزرو، یدکی برابر پارسی : یدکی، ینگه

زاپاس

زاپاس خودرو

زاک

زایا و زاینده

زایده کوچکی در نوک لوله اسلحه برای هدف گیری

زایرین

<hr> مترادف زایل : تباه، زدوده، سترده، محو، معدوم، نابود، نیست <hr> برابر پارسی : ستردن، زدایش، زدودن

مترادف زایل : تباه، زدوده، سترده، محو، معدوم، نابود، نیست برابر پارسی : ستردن، زدایش، زدودن

زایل

زایل کردن

زایمان غیرطبیعی

<hr> مترادف زاینده : زایا، مولد <hr> متضاد زاینده : نابارور

مترادف زاینده : زایا، مولد متضاد زاینده : نابارور

زاینده

<hr> مترادف زاییدن : تولید، زایش، ولادت <hr> متضاد زاییدن : مرگ

مترادف زاییدن : تولید، زایش، ولادت متضاد زاییدن : مرگ

واژه های حرف "ز" - جدول کلمات