زلزله سنج

<hr> مترادف زلف : بشک، جعد، شعر، طره، کاکل، گلاله، گیسو، گیس، مو

مترادف زلف : بشک، جعد، شعر، طره، کاکل، گلاله، گیسو، گیس، مو

زلف

زم

زمام وافسار

<hr> مترادف زمان : دوران، روزگار، زمانه، دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام، فرصت، مجال، وقت، مدت، موعد

مترادف زمان : دوران، روزگار، زمانه، دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام، فرصت، مجال، وقت، مدت، موعد

زمان

زمان استراحت

زمان اغاز افرینش

زمان اندک

زمان بعد از حال

زمان بند الکتریکی

زمان بی اغاز

زمان بی انتها

زمان بی نهایت

زمان بی پایــان

زمان بین دو پیامبر

زمان تولد

زمان تولد و روز میلاد

زمان خواب

زمان سنج

زمان سنج ورزشی

زمان فعالیت

زمان مرگ

زمان معین

زمان ناچیز

زمان نمایش فیلم در سینما

زمان ها

زمان ها یا وقت ها

زمان هایی که افراد کار ضروری برای انجام ندارند و معمولا در این مواقع تمایل به انجام فعالیت های فرح ب

زمان و موعد

زمان و وقت

زمان پیشین

زمان کاری

زمانی پهناورترین کشور جهان شناخته شده بود

زمانی پهناورترین کشور جهان شناخته می شد

<hr> مترادف زمخت : خشن، درشت، زبر، نابهنجار، ناخوار، ناموزون، ناهنجار <hr> متضاد زمخت : لطیف، نرم

مترادف زمخت : خشن، درشت، زبر، نابهنجار، ناخوار، ناموزون، ناهنجار متضاد زمخت : لطیف، نرم

زمخت

زمزمه محبت استاد

زمزمه محبت معلم

زمزمه و کلام

زمزمه کردن

زمزمه کردن مانند دعا خواندن زرتشتیان

زمزمه کننده

<hr> مترادف زمستان : شتا

زمستان

زمستان عرب

<hr> مترادف زمین : ارض، اقلیم، بوم، سرزمین، مرزوبوم، حد، مرز، تراب، ثری، خاک، گل، بر، خشکی، ملک

مترادف زمین : ارض، اقلیم، بوم، سرزمین، مرزوبوم، حد، مرز، تراب، ثری، خاک، گل، بر، خشکی، ملک

واژه های حرف "ز" - جدول کلمات