جدول کلمات

زیاد سخن گفتن

زیاد نیست

زیاد و فراوان

زیاده بر احتیاج

زیاده جویی

زیاده خواهی

<hr> مترادف زیاده روی : افراط، تبذیر، تفریط، اغراق، مبالغه

مترادف زیاده روی : افراط، تبذیر، تفریط، اغراق، مبالغه

زیاده روی

زیاده روی در گزارش یک خبر

زیاده گو

زیادی و فزونی

زیارت کننده

زیارت کنندگان

<hr> مترادف زیارتگاه : حرم، مرقد، مزار

مترادف زیارتگاه : حرم، مرقد، مزار

زیارتگاه

زیارتگاهی در شهر ری از دوره دیلمی

زیاف

<hr> مترادف زیان : آسیب، اضرار، تغابن، خسارت، خسران، صدمه، ضرر، غبن، فسوس، گزند، لطمه، مضرت <hr> متضاد زیان : بهره، سود، منفعت، نفع

مترادف زیان : آسیب، اضرار، تغابن، خسارت، خسران، صدمه، ضرر، غبن، فسوس، گزند، لطمه، مضرت متضاد زیان : بهره، سود، منفعت، نفع

زیان

زیان در معامله

<hr> مترادف زیان دیده : خاسر، متضرر، مغبون <hr> متضاد زیان دیده : منتفع

مترادف زیان دیده : خاسر، متضرر، مغبون متضاد زیان دیده : منتفع

زیان دیده

زیان شخصی شدن

زیانبار است و حضرت رسول اکرم ان را مایه هالکت می دانند

زیانکار یا خسارت دیده

<hr> مترادف زیبا : پریچهر، پریرو، جمیل، خوبرو، خوب صورت، خوش اندام، خوشگل، خوش منظر، رعنا، زیبارو، شیک، صبیح، ظریف، قشنگ، لطیف، لعبت، مطبوع، مقبول، ملیح، نازنین، نیک منظر، نیکورو، وجیه، وسیم، باطراوت، تماشایی، خوش، شکیل <hr> متضاد زیبا : زشت

مترادف زیبا : پریچهر، پریرو، جمیل، خوبرو، خوب صورت، خوش اندام، خوشگل، خوش منظر، رعنا، زیبارو، شیک، صبیح، ظریف، قشنگ، لطیف، لعبت، مطبوع، مقبول، ملیح، نازنین، نیک منظر، نیکورو، وجیه، وسیم، باطراوت، تماشایی، خوش، شکیل متضاد زیبا : زشت

زیبا

زیبا نیست

زیبا و خوش قیافه

زیبا و خوشایند

زیبا و دلفریب

زیبا چهره

زیبا چون موجودی زیبا

زیباترین بنای باستانی هندوستان

زیباروی

زیباروی بهشتی

زیباسازی

زیباست اما پوست کنده اش زیباتر است

زیبای افسانه ای یونان باستان

زیبای افسانه یونان

زیبای دریایی

<hr> مترادف زیبایی : جمال، حسن، خوبرویی، صباحت، نیک منظری، وجاهت <hr> متضاد زیبایی : زشتی

مترادف زیبایی : جمال، حسن، خوبرویی، صباحت، نیک منظری، وجاهت متضاد زیبایی : زشتی

زیبایی

زیبایی شناسی

زیبایی و اراســتگی

زیبایی و محبوبیت

زیبایی و نکویی

<hr> مترادف زیبنده : برازنده، درخور، سزاوار، شایسته، لایق، مستوجب، مناسب، آراسته، چشم نواز، خوش نما

مترادف زیبنده : برازنده، درخور، سزاوار، شایسته، لایق، مستوجب، مناسب، آراسته، چشم نواز، خوش نما

زیبنده

<hr> مترادف زیت : چربی، دهن، روغن

مترادف زیت : چربی، دهن، روغن

زیت

زیتون

زیتون تلخ

زیج

<hr> مترادف زیر : پایین، تحت، ته، ذیل <hr> متضاد زیر : بالا، زبر، فوق

مترادف زیر : پایین، تحت، ته، ذیل متضاد زیر : بالا، زبر، فوق

واژه های حرف "ز" - جدول کلمات