کالای داخلی را به کشور های دیگر می فرستد

کالای وازده

کالایی با قیمت بالا یا

<hr> مترادف کالبد : بدن، پیکر، تن، تنه، جسم، قالب، جسد، لاش، نعش، شکل، صورت، هیئت <hr> متضاد کالبد : نفس

مترادف کالبد : بدن، پیکر، تن، تنه، جسم، قالب، جسد، لاش، نعش، شکل، صورت، هیئت متضاد کالبد : نفس

کالبد

کالبد بی جان شده

کالبد شناس یونان باستان

کالبد ها

<hr> مترادف کالج : دانشکده، مدرسه عالی <hr> برابر پارسی : آموزشگاه

مترادف کالج : دانشکده، مدرسه عالی برابر پارسی : آموزشگاه

کالج

کالجوش

<hr> مترادف کالم : بی شو، بیوه، بی همسر، مطلقه <hr> متضاد کالم : شوهردار

مترادف کالم : بی شو، بیوه، بی همسر، مطلقه متضاد کالم : شوهردار

کالم

کالمه

کالنجه

کالوج

<hr> مترادف کام : آرزو، خواست، خواهش، مراد، دهان، سقف دهان، سق، سنجد، کلون، زرفین

مترادف کام : آرزو، خواست، خواهش، مراد، دهان، سقف دهان، سق، سنجد، کلون، زرفین

کام

کام دهان

کاما

کامبوج

کامرون

<hr> مترادف کامل : تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک، بی عیب، بی نقص، پر، خردمند، دانا، عالم، فاضل، جاافتاده، مسن <hr> متضاد کامل : ناقص <hr> برابر پارسی : درست، رسا، آرسته، همه گیر، اسپور، بُوَنده

مترادف کامل : تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک، بی عیب، بی نقص، پر، خردمند، دانا، عالم، فاضل، جاافتاده، مسن متضاد کامل : ناقص برابر پارسی : درست، رسا، آرسته، همه گیر، اسپور، بُوَنده

کامل

کامل شده

کامل و تمام

کامل و یکپارچه

کامل کننده

کاملا پرتالبه ظرف

<hr> برابر پارسی : رایانه

کامپیوتر

کامپیوتر فارسی

کامیون ارتشی

کامیون کوچک

کانادا

<hr> مترادف کانال : آبراه، آبراهه، آب گذر، ترعه، شبکه، طریق، مجرا <hr> برابر پارسی : آبراهه، آبراه

مترادف کانال : آبراه، آبراهه، آب گذر، ترعه، شبکه، طریق، مجرا برابر پارسی : آبراهه، آبراه

کانال

کانال معروف

کانال معروف اروپا

کانالی که از دیرباز برای مدیریت اب در زمین می ساخته اند

کانالیزه

<hr> برابر پارسی : نیمکت، نیم تخت، دیوان

برابر پارسی : نیمکت، نیم تخت، دیوان

کاناپه

<hr> مترادف کاندیدا : داوطلب، کاندید، نامزد <hr> برابر پارسی : نامزد

مترادف کاندیدا : داوطلب، کاندید، نامزد برابر پارسی : نامزد

کاندیدا

کانون دایره

کانون عشق و احساسات

کانی کلسیم دار

کاهش و فرونشستن

<hr> مترادف کاهل : بی عار، بی غیرت، بیکاره، تن آسا، تنبل، تن پرور، سست، مسامح، ناتوان، هیچکاره <hr> متضاد کاهل : زرنگ <hr> برابر پارسی : تنبل، تن پرور، سست، جایمند

مترادف کاهل : بی عار، بی غیرت، بیکاره، تن آسا، تنبل، تن پرور، سست، مسامح، ناتوان، هیچکاره متضاد کاهل : زرنگ برابر پارسی : تنبل، تن پرور، سست، جایمند

کاهل

<hr> مترادف کاهن : پیشگو، جادوگر، رمال، ساحر، عراف، غیبگو، فالگو، فالگیر

مترادف کاهن : پیشگو، جادوگر، رمال، ساحر، عراف، غیبگو، فالگو، فالگیر

کاهن

کاهو

<hr> مترادف کاواک : پوک، مجوف، میان تهی، میان خالی، آشیانه

مترادف کاواک : پوک، مجوف، میان تهی، میان خالی، آشیانه

کاواک

کاوشگر

<hr> مترادف کاویدن : تفحص کردن، جست وجوکردن، کاوش کردن، کندن، حفر کردن، کندوکاو کردن

مترادف کاویدن : تفحص کردن، جست وجوکردن، کاوش کردن، کندن، حفر کردن، کندوکاو کردن

واژه های حرف "ک" - جدول کلمات