<hr> مترادف تکاسل : تن آسایی، تن پروری، تهاون، خمودی، سستی، تنبلی، کاهلی ، کاهلی نمودن، سستی کردن، کاهلی کردن، سستی ورزیدن ، کسل شدن <hr> متضاد تکاسل : تلاش، جدیت، جهد، جهد کردن، کوشیدن

مترادف تکاسل : تن آسایی، تن پروری، تهاون، خمودی، سستی، تنبلی، کاهلی ، کاهلی نمودن، سستی کردن، کاهلی کردن، سستی ورزیدن ، کسل شدن متضاد تکاسل : تلاش، جدیت، جهد، جهد کردن، کوشیدن

تکاسل

<hr> مترادف تکافو : بس بود، بسندگی، کفاف، کفایت <hr> متضاد تکافو : کمبود

مترادف تکافو : بس بود، بسندگی، کفاف، کفایت متضاد تکافو : کمبود

تکافو

<hr> مترادف تکالیف : وظایف، وظیفه ها، تکلیف ها، مشق ها، تمرینات، تمرین ها، بایدها و نبایدها، مشقات، سختی ها، مشقت ها

مترادف تکالیف : وظایف، وظیفه ها، تکلیف ها، مشق ها، تمرینات، تمرین ها، بایدها و نبایدها، مشقات، سختی ها، مشقت ها

تکالیف

<hr> برابر پارسی : رسایی، بی کم و کاستی، پختگی، فرگشت

برابر پارسی : رسایی، بی کم و کاستی، پختگی، فرگشت

تکامل

<hr> مترادف تکان : جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ، تزلزل <hr> متضاد تکان : سکون

مترادف تکان : جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ، تزلزل متضاد تکان : سکون

تکان

<hr> مترادف تکاندن : جنباندن، حرکت دادن، تکان دادن، تکانیدن، ستردن

مترادف تکاندن : جنباندن، حرکت دادن، تکان دادن، تکانیدن، ستردن

تکاندن

تکاننده

تکانیدن

تکانیده

<hr> مترادف تکاور : پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده، تازنده، دونده، تیزرفتار، اسب تندرو

مترادف تکاور : پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده، تازنده، دونده، تیزرفتار، اسب تندرو

تکاور

<hr> مترادف تکاپو : پویه، تک ودو، تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، جست وجو، تفحص

مترادف تکاپو : پویه، تک ودو، تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، جست وجو، تفحص

تکاپو

تکاید

<hr> مترادف تکبر : افاده، برتنی، تبختر، تفرعن، خودبزرگ بینی، خودبینی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، صلف، غرور، فیس، کبر، گردن کشی، لاف، نازش، نخوت ، افاده کردن، کبر ورزیدن، بزرگ منشی کردن <hr> متضاد تکبر : فروتنی <hr> برابر پارسی : خودستایی، فیسش، باد سری، بزرگی نمایی، خود بزرگ بینی

مترادف تکبر : افاده، برتنی، تبختر، تفرعن، خودبزرگ بینی، خودبینی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، صلف، غرور، فیس، کبر، گردن کشی، لاف، نازش، نخوت ، افاده کردن، کبر ورزیدن، بزرگ منشی کردن متضاد تکبر : فروتنی برابر پارسی : خودستایی، فیسش، باد سری، بزرگی نمایی، خود بزرگ بینی

تکبر

<hr> مترادف تکبیر : اله اکبر گفتن، بزرگ شمردن خدا ، خدا را به بزرگی یاد کردن

مترادف تکبیر : اله اکبر گفتن، بزرگ شمردن خدا ، خدا را به بزرگی یاد کردن

تکبیر

تکبیره الاحرام

<hr> مترادف تکثر : بسیاری، تعدد، وفور، فراوانی، کثرت، بسیار شدن، زیاد شدن

مترادف تکثر : بسیاری، تعدد، وفور، فراوانی، کثرت، بسیار شدن، زیاد شدن

تکثر

<hr> مترادف تکثیر : ازدیاد، افزایش ، ازدیاد یافتن، افزایش یافتن، افزون کردن <hr> متضاد تکثیر : تقلیل، کاهش یافتن، کم شدن <hr> برابر پارسی : بسیار کردن، افزونی

مترادف تکثیر : ازدیاد، افزایش ، ازدیاد یافتن، افزایش یافتن، افزون کردن متضاد تکثیر : تقلیل، کاهش یافتن، کم شدن برابر پارسی : بسیار کردن، افزونی

تکثیر

تکحل

<hr> مترادف تکدر : آزردگی، دل آزردگی، دل تنگی، کدورت، تیره شدن، کدرشدن، دل تنگ شدن، دل آزرده شدن، رنجیدن، رنجاندن، اذیت کردن، آزار رساندن <hr> برابر پارسی : دلتنگی، آزردگی، دلگرانی

مترادف تکدر : آزردگی، دل آزردگی، دل تنگی، کدورت، تیره شدن، کدرشدن، دل تنگ شدن، دل آزرده شدن، رنجیدن، رنجاندن، اذیت کردن، آزار رساندن برابر پارسی : دلتنگی، آزردگی، دلگرانی

تکدر

<hr> مترادف تکدی : دریوزه، دریوزگی، دریوزه گری، سؤال، صدقه خواهی، کدیه، گدایی، گدایی کردن <hr> برابر پارسی : گدایی، دریوزگی

مترادف تکدی : دریوزه، دریوزگی، دریوزه گری، سؤال، صدقه خواهی، کدیه، گدایی، گدایی کردن برابر پارسی : گدایی، دریوزگی

تکدی

تکدیر

<hr> مترادف تکذیب : انکار، رد ، انکار کرن، دروغ شمردن <hr> متضاد تکذیب : تایید، تصدیق، تایید کردن، تصدیق کردن <hr> برابر پارسی : رد، رد کردن، نادرست شمردن

مترادف تکذیب : انکار، رد ، انکار کرن، دروغ شمردن متضاد تکذیب : تایید، تصدیق، تایید کردن، تصدیق کردن برابر پارسی : رد، رد کردن، نادرست شمردن

تکذیب

<hr> مترادف تکرار : بازگویی، تکریر، واگویی، ازسرگیری، اعاده، تجدید، دوباره کاری، تمرین، مرور، ممارست، بسامد، بازگو کردن، بازگفتن، دوباره انجام دادن، مکرر کردن <hr> برابر پارسی : دوباره گویی، بازگویی، باز کرد، بازگفت

مترادف تکرار : بازگویی، تکریر، واگویی، ازسرگیری، اعاده، تجدید، دوباره کاری، تمرین، مرور، ممارست، بسامد، بازگو کردن، بازگفتن، دوباره انجام دادن، مکرر کردن برابر پارسی : دوباره گویی، بازگویی، باز کرد، بازگفت

تکرار

تکرر

تکرم

<hr> مترادف تکریر : بازگویی، تکرار، تکرر

مترادف تکریر : بازگویی، تکرار، تکرر

تکریر

<hr> مترادف تکریم : احترام، اعظام، اکرام، بزرگ داشت، تجلیل، تعظیم، توقیر، حرمت، سپاس داری، کرنش، مدح ، گرامی داشتن، اکرام کردن <hr> متضاد تکریم : تحقیر <hr> برابر پارسی : بزرگداشت، ارجمندشمردن، گرامی

مترادف تکریم : احترام، اعظام، اکرام، بزرگ داشت، تجلیل، تعظیم، توقیر، حرمت، سپاس داری، کرنش، مدح ، گرامی داشتن، اکرام کردن متضاد تکریم : تحقیر برابر پارسی : بزرگداشت، ارجمندشمردن، گرامی

تکریم

تکس

<hr> مترادف تکسر : خرد شدن، ریزریزشدن، شکستن، ضعف، ناتوانی

مترادف تکسر : خرد شدن، ریزریزشدن، شکستن، ضعف، ناتوانی

تکسر

تکسیر

تکعیب

<hr> مترادف تکفل : تعهد، تقبل، ضمان، کفالت، سرپرستی، کفالت کردن، کفیل شدن، متعهد شدن، پایندانی کرن، به عهده گرفتن <hr> برابر پارسی : سرپرستی، بگردن گرفتن

مترادف تکفل : تعهد، تقبل، ضمان، کفالت، سرپرستی، کفالت کردن، کفیل شدن، متعهد شدن، پایندانی کرن، به عهده گرفتن برابر پارسی : سرپرستی، بگردن گرفتن

تکفل

تکفیر

<hr> مترادف تکفین : کفن کردن، کفن پوشاندن، کفن پوشانی

مترادف تکفین : کفن کردن، کفن پوشاندن، کفن پوشانی

تکفین

<hr> مترادف تکل : بوریا، حصیر

مترادف تکل : بوریا، حصیر

تکل

تکلان

تکلتو

تکلس

<hr> مترادف تکلف : اشکال، تجمل، تشریفات، تعارف، رنج، سرسنگینی، به خود رنج دادن، خودنمایی کردن <hr> برابر پارسی : آلایش

مترادف تکلف : اشکال، تجمل، تشریفات، تعارف، رنج، سرسنگینی، به خود رنج دادن، خودنمایی کردن برابر پارسی : آلایش

تکلف

<hr> مترادف تکلم : اختلاط، حرف، صحبت، گپ، گفتار، گفت وگو، مکالمه، سخن گفتن، گپ زن، گفت وگو کردن، مکالمه کردن <hr> متضاد تکلم : استماع، گوش دادن <hr> برابر پارسی : سخن گویی، سخنگویی، سخنوری، گفتگو

مترادف تکلم : اختلاط، حرف، صحبت، گپ، گفتار، گفت وگو، مکالمه، سخن گفتن، گپ زن، گفت وگو کردن، مکالمه کردن متضاد تکلم : استماع، گوش دادن برابر پارسی : سخن گویی، سخنگویی، سخنوری، گفتگو

تکلم

تکلیس

<hr> مترادف تکلیف : رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه، مشق، بلوغ، سخت، شاق، زحمت فوق العاده، اصرار، تأکید، مصادره، به رنج افکندن، به گردن گذاشتن، به سن بلوغ رسیدن <hr> برابر پارسی : خویشتن کاری، بگردن نهادن، کار

مترادف تکلیف : رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه، مشق، بلوغ، سخت، شاق، زحمت فوق العاده، اصرار، تأکید، مصادره، به رنج افکندن، به گردن گذاشتن، به سن بلوغ رسیدن برابر پارسی : خویشتن کاری، بگردن نهادن، کار

تکلیف

تکلیم

تکمار

تکمله

<hr> مترادف تکمه : دکمه، دگمه، سوئیچ، کلید

مترادف تکمه : دکمه، دگمه، سوئیچ، کلید

تکمه

<hr> مترادف تکمیل : اتمام، اکمال، پایان، ختم، رسایی، کمال، کامل کردن، تمام کردن، به پایان رسانیدن <hr> برابر پارسی : پرکردن، بفرجام رساندن، به پایان رساندن، رساگرداندن

مترادف تکمیل : اتمام، اکمال، پایان، ختم، رسایی، کمال، کامل کردن، تمام کردن، به پایان رسانیدن برابر پارسی : پرکردن، بفرجام رساندن، به پایان رساندن، رساگرداندن

واژه های حرف "ت" - فرهنگ معین