مترادف و متضاد

<hr> مترادف استغاثه : التماس، الحاح، تضرع، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه، دادخواهی، فریادخواهی، مددطلبی

مترادف استغاثه : التماس، الحاح، تضرع، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه، دادخواهی، فریادخواهی، مددطلبی

استغاثه

استغاثه کردن

<hr> مترادف استغفار : آمرزش خواهی، انفعال، پوزش، توبه، مغفرت جویی، مغفرت طلبی <hr> برابر پارسی : آمرزش، آمرزش خواهی

مترادف استغفار : آمرزش خواهی، انفعال، پوزش، توبه، مغفرت جویی، مغفرت طلبی برابر پارسی : آمرزش، آمرزش خواهی

استغفار

<hr> مترادف استغنا : بی نیازی، توانگری، خودکفایی، علوطبع، کمال، ناز ، نیاز <hr> متضاد استغنا : نیازمندی

مترادف استغنا : بی نیازی، توانگری، خودکفایی، علوطبع، کمال، ناز ، نیاز متضاد استغنا : نیازمندی

استغنا

استغناء

استغناء طبع

<hr> مترادف استفاده : استعمال، کاربرد، بهره جویی، بهره گیری، بهره وری، تمتع، سود، فایده ستانی <hr> متضاد استفاده : زیان، ضرر <hr> برابر پارسی : بکارگیری، بهرمندی، بهره، بهره برداری، سود بردن، سود کاربری، کاربرد، کاربری

مترادف استفاده : استعمال، کاربرد، بهره جویی، بهره گیری، بهره وری، تمتع، سود، فایده ستانی متضاد استفاده : زیان، ضرر برابر پارسی : بکارگیری، بهرمندی، بهره، بهره برداری، سود بردن، سود کاربری، کاربرد، کاربری

استفاده

استفاده از دستگاه نقاله برقی

استفاده از مرور زمان

استفاده از میانگیر

استفاده از پا

استفاده ازمایشی

<hr> برابر پارسی : نارواسود

استفاده نا مشروع

استفاده نشده

استفاده چی

استفاده چی بودن

<hr> برابر پارسی : بهره بردن، بکار بردن

برابر پارسی : بهره بردن، بکار بردن

استفاده کردن

استفاده کردن از

استفاده کردن از نور افتاب

استفاده کننده

استفراع

<hr> مترادف استفراغ : تهوع، دل آشوب، دل بهم خوردگی، شکوفه، قی <hr> برابر پارسی : بالا آوردن، هراش

مترادف استفراغ : تهوع، دل آشوب، دل بهم خوردگی، شکوفه، قی برابر پارسی : بالا آوردن، هراش

استفراغ

<hr> برابر پارسی : هراشیدن

استفراغ کردن

استفراغی

<hr> مترادف استفسار : استخبار، استطلاع، استفهام، اقتراح، بازجست، بازجویی، پرسش، تحقیق، تفحص، جستار، جست وجو، رسیدگی، سؤال <hr> برابر پارسی : پرسیدن، جویا شدن

مترادف استفسار : استخبار، استطلاع، استفهام، اقتراح، بازجست، بازجویی، پرسش، تحقیق، تفحص، جستار، جست وجو، رسیدگی، سؤال برابر پارسی : پرسیدن، جویا شدن

استفسار

استفسار کردن

<hr> مترادف استفهام : استطلاع، استفسار، پرسش، سؤال <hr> برابر پارسی : پرسش، نیوند

مترادف استفهام : استطلاع، استفسار، پرسش، سؤال برابر پارسی : پرسش، نیوند

استفهام

<hr> مترادف استقامت : استحکام، استواری، ایستادگی، پایداری، پشتکار، ثبات <hr> برابر پارسی : ایستادگی، پایداری، پایمردی

مترادف استقامت : استحکام، استواری، ایستادگی، پایداری، پشتکار، ثبات برابر پارسی : ایستادگی، پایداری، پایمردی

استقامت

استقامت بخرج دادن

استقامت ورزیدن

استقامت کردن

<hr> مترادف استقبال : پذیرایی، پیشواز، خوش آمد، پذیره، ابرازعلاقه، التفات، توجه <hr> متضاد استقبال : بدرقه <hr> برابر پارسی : پیشواز، پذیره، پیشباز، پذیرفتاری

مترادف استقبال : پذیرایی، پیشواز، خوش آمد، پذیره، ابرازعلاقه، التفات، توجه متضاد استقبال : بدرقه برابر پارسی : پیشواز، پذیره، پیشباز، پذیرفتاری

استقبال

استقبال شعری

<hr> مترادف استقرا : استنتاج، تتبع، تفحص، جست وجو، کنجکاوی <hr> متضاد استقرا : قیاس <hr> برابر پارسی : بازکاوش

مترادف استقرا : استنتاج، تتبع، تفحص، جست وجو، کنجکاوی متضاد استقرا : قیاس برابر پارسی : بازکاوش

استقرا

استقراء

استقراء نمودن

استقراء کردن

<hr> مترادف استقرار : استواری، اسکان، ایستادگی، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، جایگیری، قرار <hr> برابر پارسی : برپایی، استوارشدن، جاگرفتن، جایگیری

مترادف استقرار : استواری، اسکان، ایستادگی، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، جایگیری، قرار برابر پارسی : برپایی، استوارشدن، جاگرفتن، جایگیری

استقرار

استقرار در مرکز

استقرار سه ستاره در خط مستقیم

استقرار مجدد

<hr> مترادف استقراض : بدهی، قرض، قرضه، وام، وام خواهی <hr> برابر پارسی : وانشان

مترادف استقراض : بدهی، قرض، قرضه، وام، وام خواهی برابر پارسی : وانشان

استقراض

استقرایی

استقرایی یا قیاسی

<hr> مترادف استقصا : پی جویی، تتبع، تفحص، جستار

مترادف استقصا : پی جویی، تتبع، تفحص، جستار

استقصا

<hr> مترادف استقلال : آزادی، خودمختاری <hr> متضاد استقلال : وابستگی <hr> برابر پارسی : آزادسری، خودایستایی، خودسالاری، خودسری

مترادف استقلال : آزادی، خودمختاری متضاد استقلال : وابستگی برابر پارسی : آزادسری، خودایستایی، خودسالاری، خودسری

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد