مترادف و متضاد

اندکبین

اندکسال

اندکمایه

<hr> مترادف اندکی : پشیزی، قدری، قلیلی، کمی

مترادف اندکی : پشیزی، قدری، قلیلی، کمی

اندکی

اندکی از

اندکی تیره

اندکی جوشاندن

اندکی دور از کشتی ماندن

اندکی دیر

اندکی فاسد

اندکی متلا طم

اندکی پیش

<hr> مترادف اندیشمند : اندیشناک، اندیشه ور، بخرد، دانا، فکور، متفکر

مترادف اندیشمند : اندیشناک، اندیشه ور، بخرد، دانا، فکور، متفکر

اندیشمند

<hr> مترادف اندیشناک : بیمناک، ترسان، متوحش، هراسان، اندیشمند، فکور، متفکر، متوهم

مترادف اندیشناک : بیمناک، ترسان، متوحش، هراسان، اندیشمند، فکور، متفکر، متوهم

اندیشناک

اندیشناک کردن یا بودن

اندیشناکی

<hr> مترادف اندیشه : پندار، تأمل، تفکر، خیال، رأی، سگال، ضمیر، فکر، سودا، احتیاط، صرافت، محابا، ملاحظه، قصد، نیت، اضطراب، بیم، پروا، ترس

مترادف اندیشه : پندار، تأمل، تفکر، خیال، رأی، سگال، ضمیر، فکر، سودا، احتیاط، صرافت، محابا، ملاحظه، قصد، نیت، اضطراب، بیم، پروا، ترس

اندیشه

اندیشه ای

اندیشه قبلی

اندیشه نگار

اندیشه و تفکر

اندیشه پذیر

اندیشه پوچ

اندیشه کردن

اندیشه گرایی

اندیشیدن

اندیو

<hr> برابر پارسی : نشانه

اندیکاتور

<hr> مترادف انذار : آگاهانیدن، بیم دادن، ترساندن، تهدید کردن

مترادف انذار : آگاهانیدن، بیم دادن، ترساندن، تهدید کردن

انذار

<hr> مترادف انرژی : توان، کارمایه، حال، قدرت <hr> برابر پارسی : کاربری، نیرو، پرکاری، کارمایه

مترادف انرژی : توان، کارمایه، حال، قدرت برابر پارسی : کاربری، نیرو، پرکاری، کارمایه

انرژی

انرژی جنبشی

انرژی دادن

انرژی سینتیک

انرژی و زنده دلی

انرژیزا

<hr> مترادف انزجار : اشمئزاز، اکراه، بیزاری، تنافر، تنفر، نفرت، وازدگی <hr> برابر پارسی : بیزاری، دلزدگی، وازدگی

مترادف انزجار : اشمئزاز، اکراه، بیزاری، تنافر، تنفر، نفرت، وازدگی برابر پارسی : بیزاری، دلزدگی، وازدگی

انزجار

انزجارآور

<hr> مترادف انزوا : اعتزال، اعتکاف، تجرد، تنهایی، عزلت، گوشه گیری، گوشه نشینی <hr> برابر پارسی : گوشه گیری، گوشه نشینی

مترادف انزوا : اعتزال، اعتکاف، تجرد، تنهایی، عزلت، گوشه گیری، گوشه نشینی برابر پارسی : گوشه گیری، گوشه نشینی

انزوا

انزوا گرایی

انزواجو

<hr> برابر پارسی : ( آنزیم ) زی مایه، کنش گر

برابر پارسی : ( آنزیم ) زی مایه، کنش گر

انزیم

<hr> مترادف انس : خو، عادت، آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت، دوستی، محبت، وابستگی <hr> برابر پارسی : ( آنس ) خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه | خو گیری

مترادف انس : خو، عادت، آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت، دوستی، محبت، وابستگی برابر پارسی : ( آنس ) خوگیر، خوگیرنده تر، سربه راه | خو گیری

انس

انس پذیر

انس گرفتن

انس گرفته

انس گیر

<hr> مترادف انسان : آدم، آدمیزاد، آدمی، انس، بشر، مردم، ناس <hr> متضاد انسان : جن، دد، دیو <hr> برابر پارسی : آدم، آدمی، مردم، مردمان

مترادف انسان : آدم، آدمیزاد، آدمی، انس، بشر، مردم، ناس متضاد انسان : جن، دد، دیو برابر پارسی : آدم، آدمی، مردم، مردمان

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد