بصورت شیشه درامدن

بصورت صفوف منظم

بصورت عادی و معمولی در اوردن

بصورت عدد صحیح

بصورت فردی در اوردن

بصورت فکری در اوردن

بصورت قانون در امدن

بصورت قانون دراوردن

بصورت مایع دراوردن

بصورت متضاد در اوردن

بصورت متن نمایشنامه دراوردن

بصورت مثلث دراوردن

بصورت مجلد در اوردن

بصورت مسلم دراوردن

بصورت مسند قرار دادن

بصورت مضرس

بصورت موج درامدن

بصورت نقدینه دراوردن

بصورت نوار در اوردن

بصورت نوار یا تسمه دراوردن

بصورت نوک تیز درامدن

بصورت هنگ در اوردن

بصورت پلکان در اوردن

بصورت پودر دراوردن

بصورت کربن دراوردن

بصورت کربنات درامدن

بصورت کره دراوردن

بصورت گرد در اوردن

بصورت گره دراوردن

بصورت گله ورمه در امدن

<hr> مترادف بصیر : آگاه، بینا، خبره، خبیر، دانا، روشن بین، مدبر، مطلع <hr> متضاد بصیر : نابینا، ناآگاه <hr> برابر پارسی : بینا، دانا، آگاه، روشن بین، بینشمند

مترادف بصیر : آگاه، بینا، خبره، خبیر، دانا، روشن بین، مدبر، مطلع متضاد بصیر : نابینا، ناآگاه برابر پارسی : بینا، دانا، آگاه، روشن بین، بینشمند

بصیر

<hr> مترادف بصیرت : آگاهی، بینایی، بینش، دانایی، روشن بینی، زیرکی، عاقبت بینی، مال اندیشی، نهان بینی، هوش یاری <hr> برابر پارسی : بینش، بینشمندی

مترادف بصیرت : آگاهی، بینایی، بینش، دانایی، روشن بینی، زیرکی، عاقبت بینی، مال اندیشی، نهان بینی، هوش یاری برابر پارسی : بینش، بینشمندی

بصیرت

بصیرتی

بصیغه جمع دراوردن

<hr> مترادف بضاعت : سرمایه، مایه، ثروت، دارایی، مال، مکنت، ملک، کالا، مال التجاره، متاع <hr> برابر پارسی : داراک، دارایی، توانایی

مترادف بضاعت : سرمایه، مایه، ثروت، دارایی، مال، مکنت، ملک، کالا، مال التجاره، متاع برابر پارسی : داراک، دارایی، توانایی

بضاعت

بضربان افتادن

بضمیمه

<hr> مترادف بط : مرغابی، شرابدان، صراحی

مترادف بط : مرغابی، شرابدان، صراحی

بط

<hr> مترادف بطال : بی کار، بی کاره ، تن آسا، تنبل، تن پرور، کاهل ، یاوه گو، مهمل گو، دروغ گو ، دلاور، دلیر <hr> متضاد بطال : کارآ، کاری، زرنگ، فعال، کوشا، حقگو، جبون

مترادف بطال : بی کار، بی کاره ، تن آسا، تنبل، تن پرور، کاهل ، یاوه گو، مهمل گو، دروغ گو ، دلاور، دلیر متضاد بطال : کارآ، کاری، زرنگ، فعال، کوشا، حقگو، جبون

بطال

<hr> مترادف بطالت : بی کارگی، بی کاری، تنبلی، تن پروری، کاهلی ، اهمال، لاقیدی، بیهوده سرایی، بیهوده گویی، یاوه گویی، هزل <hr> متضاد بطالت : کارایی، فعالیت <hr> برابر پارسی : بیکاری، بیهودگی، تن آسایی، تن پروری

مترادف بطالت : بی کارگی، بی کاری، تنبلی، تن پروری، کاهلی ، اهمال، لاقیدی، بیهوده سرایی، بیهوده گویی، یاوه گویی، هزل متضاد بطالت : کارایی، فعالیت برابر پارسی : بیکاری، بیهودگی، تن آسایی، تن پروری

بطالت

<hr> مترادف بطر : شادی، شادمانی، سرور، سرمستی، نشئه، مستی، غرور، تفرعن، تکبر، طغیان، عصیان، سرکشی، ناسپاسی، کفران

مترادف بطر : شادی، شادمانی، سرور، سرمستی، نشئه، مستی، غرور، تفرعن، تکبر، طغیان، عصیان، سرکشی، ناسپاسی، کفران

واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد