صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد
با دلیل و مدرک اثبات کردن
با دندان خرد و پاره کردن
با دندانه ماشین و غیره بریدن
با دهان باز دم زدن
با دو دست انجام یافته
با دوام سازی
با دوده لکه دار شده
با دوربین کداک عکس برداشتن
با دوغاب پر کردن
با دژکوب خراب کردن
با دکمه محکم کردن
با دیلم باز کردن
با دیلم یا اهرم بلند کردن
با دینامیت ترکاندن
با دیگ زودپز پختن
با ذکاوت
با ذکر جزئیات دقیق
با ذکر جزئیات شرح دادن
با ذکر نام
با رادیو مخابره کردن
با راهاهن فرستادن یا سفر کردن
با ربح
با رضایت
با رضایت کامل
با رغبت خوردن
با رمز درامیختن
با رنده صاف کردن
با روح شدن
با روشنایی ضعیف تابیدن
با روغن پوشاندن
با روناس رنگ زدن
با زحمت از بینی نفس کشیدن
با زحمت به انجام رساندن
با زحمت حرکت کردن
با زحمت کاری را انجام دادن
با زر و زیور اراستن
با زوبین ماهی گرفتن
با زور جلو بردن
با زور و فشار پر کردن
با زور پیش بردن
با زیر دریایی حمله کردن
با ساعت مچی و غیره بازی کردن
با ساقه
با ستاره زینت کردن
با ستاره نشان کردن
با سختی و شدت و سر و صدا وزیدن
با سخن حمله کردن
با سر اشاره کردن
بیشتر