صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد
بمورد
بموقع
بمیان اوردن
بن
بن بست
بن رست
بنا
بنا سازی کردن
بنا نهادن
بناء
بناء نهادن
بناء کردن
بناء کننده
بنابر
بنابراین
بنابگفته خود
بنابگفتهء بعضی
بنات
بناحق انداختن
بناحق تقویم کردن
بنادر
بناز پروردن
بناز چیز خوردن
بنام
بنام اشتباهی صدا کردن
بنام صدا کردن
بنامعلوم
بناچار
بناگاه
بناگوش
بنای سنگ کار
بنای شگرف
بنای فوقانی
بنای یاد بود
بنای یادگاری
بنایی
بنبست
بنت
بنت قنسول
بنتیجه مطلوبی رسیدن
بنجل
بنجل خر
بنجل شمردن
بنجه
بنحو اکمل انجام یافته
بند
بند آمدن
بند از بند جدا کردن
بیشتر