<hr> مترادف بواب : حاجب، دربان، سرایدار، نگهبان

مترادف بواب : حاجب، دربان، سرایدار، نگهبان

بواب

<hr> مترادف بوادی : بادیه ها، بیابان ها، صحاری، صحراها <hr> متضاد بوادی : مداین

مترادف بوادی : بادیه ها، بیابان ها، صحاری، صحراها متضاد بوادی : مداین

بوادی

<hr> مترادف بوار : فرسوده، کهنه، مندرس ، کساد، کسادی، فنا، نیستی، هلاک ، خرابی، ویرانی ، بایر، لم یزرع، نامزروع <hr> متضاد بوار : نو، بقا، آبادی، پررونق

مترادف بوار : فرسوده، کهنه، مندرس ، کساد، کسادی، فنا، نیستی، هلاک ، خرابی، ویرانی ، بایر، لم یزرع، نامزروع متضاد بوار : نو، بقا، آبادی، پررونق

بوار

<hr> مترادف بوارق : بارقه ها، درخش ها

مترادف بوارق : بارقه ها، درخش ها

بوارق

<hr> برابر پارسی : از روی

بواسطه

بواسیر

بواسیر لحمی

<hr> مترادف بواطن : باطن ها، درون ها، نهان ها <hr> متضاد بواطن : ظواهر

مترادف بواطن : باطن ها، درون ها، نهان ها متضاد بواطن : ظواهر

بواطن

<hr> مترادف بواعث : انگیزه ها، باعث ها، سبب ها

مترادف بواعث : انگیزه ها، باعث ها، سبب ها

بواعث

<hr> مترادف بوالهوس : شهوت پرست، هوی پرست، هوسباز، هوسران

مترادف بوالهوس : شهوت پرست، هوی پرست، هوسباز، هوسران

بوالهوس

<hr> مترادف بوالهوسی : چلچلی، شهوت پرستی، هواپرستی، هوس رانی

مترادف بوالهوسی : چلچلی، شهوت پرستی، هواپرستی، هوس رانی

بوالهوسی

<hr> مترادف بوبین : قرقره، کوئل، سیم پیچی، پیچک، ماسوره <hr> برابر پارسی : پیچک

مترادف بوبین : قرقره، کوئل، سیم پیچی، پیچک، ماسوره برابر پارسی : پیچک

بوبین

<hr> مترادف بوت : پوتین، چکمه، نیم چکمه

مترادف بوت : پوتین، چکمه، نیم چکمه

بوت

<hr> مترادف بوته : بته، رستنی، نقش گل وبته، آماج، نشانه، هدف، بوتقه، ظرف گدازنده طلاونقره

مترادف بوته : بته، رستنی، نقش گل وبته، آماج، نشانه، هدف، بوتقه، ظرف گدازنده طلاونقره

بوته

بوته توت فرنگی

بوته حنا

بوته خار

بوته خاردار

<hr> مترادف بوته زار : بیشه زار، مرغزار، مرتع، علفزار

مترادف بوته زار : بیشه زار، مرغزار، مرتع، علفزار

بوته زار

بوته شاهدانه

بوته فلفل قرمز

بوته قالگری

بوته میخک

بوته کنجد

بوته کندر

بوته یاسمن

بوتهء سریش

بوتهزار

<hr> مترادف بوتیمار : غم، خورک

مترادف بوتیمار : غم، خورک

بوتیمار

<hr> مترادف بوتیک : دکان، لوکس فروشی، مغازه <hr> برابر پارسی : دکان، بابکد

مترادف بوتیک : دکان، لوکس فروشی، مغازه برابر پارسی : دکان، بابکد

بوتیک

بوجار

<hr> مترادف بوجاری : پاک کردن غلات ، غربال کردن غلات و حبوبات

مترادف بوجاری : پاک کردن غلات ، غربال کردن غلات و حبوبات

بوجاری

بوجاری کردن

بوجد امده

بوجد اوردن

بوجدوطرب امدن

<hr> برابر پارسی : ( بوجود آمدن ) پدایش

برابر پارسی : ( بوجود آمدن ) پدایش

بوجود امدن

<hr> برابر پارسی : ( بوجود آوردن ) پدید آوردن

برابر پارسی : ( بوجود آوردن ) پدید آوردن

بوجود اوردن

بوجود اورنده

بوحشت انداختن

<hr> مترادف بود : حیات، وجود، هستی <hr> متضاد بود : عدم، نیستی

مترادف بود : حیات، وجود، هستی متضاد بود : عدم، نیستی

بود

بوداده

<hr> مترادف بودار : بویناک ، سخن دوپهلو، سخن کنایه آمیز، مطلب کنایه دار، خطرزا، خطرآفرین، معنادار <hr> متضاد بودار : بی بو

مترادف بودار : بویناک ، سخن دوپهلو، سخن کنایه آمیز، مطلب کنایه دار، خطرزا، خطرآفرین، معنادار متضاد بودار : بی بو

بودار

<hr> مترادف بودباش : خانه، منزل، مسکن، اقامتگاه، سکونتگاه، اقامت، سکونت

مترادف بودباش : خانه، منزل، مسکن، اقامتگاه، سکونتگاه، اقامت، سکونت

بودباش

بودباش گزیدن در

<hr> مترادف بودجه : اعتبار، پول، سرمایه، وجه <hr> برابر پارسی : پیشریز، پیش ریز، تن خواه، درآمد، هزینه

مترادف بودجه : اعتبار، پول، سرمایه، وجه برابر پارسی : پیشریز، پیش ریز، تن خواه، درآمد، هزینه

بودجه

بودجه احتیاطی

<hr> مترادف بودن : وجود داشتن، هستن ، حاضر بودن ، درحیات بودن، زنده بودن ، زندگی کردن، زیستن، اقامت داشتن، سکونت داشتن، وجود، هستی ، فرا رسیدن، شدن <hr> متضاد بودن : عدم، نبودن، غایب بودن، مردن

مترادف بودن : وجود داشتن، هستن ، حاضر بودن ، درحیات بودن، زنده بودن ، زندگی کردن، زیستن، اقامت داشتن، سکونت داشتن، وجود، هستی ، فرا رسیدن، شدن متضاد بودن : عدم، نبودن، غایب بودن، مردن

واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد