مترادف و متضاد

<hr> مترادف بیشتر : افزون تر، زیادتر، اغلب، اکثر ، به ندرت <hr> متضاد بیشتر : کمتر

مترادف بیشتر : افزون تر، زیادتر، اغلب، اکثر ، به ندرت متضاد بیشتر : کمتر

بیشتر

بیشتر ایستادن

بیشتر تحمل کردن

بیشتر توپ زدن از

بیشتر درخشیدن

بیشتر دوام اوردن

بیشتر دوام کردن

بیشتر زنده بودن از

بیشتر طول کشیدن از

بیشتر عمر کردن از

بیشتر محتمل

بیشتر پیشنهاد دادن از

بیشتر کار کردن از

<hr> مترادف بیشترین : زیادترین، فزون ترین ، غالب، اکثر <hr> متضاد بیشترین : کمترین، اقل

مترادف بیشترین : زیادترین، فزون ترین ، غالب، اکثر متضاد بیشترین : کمترین، اقل

بیشترین

<hr> مترادف بیشترینه : بیشترین، اکثر، اغلب

مترادف بیشترینه : بیشترین، اکثر، اغلب

بیشترینه

بیشرف

بیشرفی

بیشرم

بیشرمانه

بیشرمانه گفتگو کردن

بیشرمی

بیشعور

بیشعور دانستن

بیشعوری

بیشفقت

بیشمار

<hr> مترادف بیشه : اجم، جنگل، جنگلزار، کنام، نیزار، نیستان، بیدزار، بیدستان

مترادف بیشه : اجم، جنگل، جنگلزار، کنام، نیزار، نیستان، بیدزار، بیدستان

بیشه

بیشه درخت کوتاه

<hr> مترادف بیشه زار : اجم، بوته زار، بیشه سار، جنگلزار، درخت زار، نیزار، نیستان، بیدزار، بیدستان <hr> متضاد بیشه زار : مزرعه

مترادف بیشه زار : اجم، بوته زار، بیشه سار، جنگلزار، درخت زار، نیزار، نیستان، بیدزار، بیدستان متضاد بیشه زار : مزرعه

بیشه زار

بیشه واقع بر روی تپه

بیشهزار

<hr> مترادف بیشو : بی شوهر، بیوه، مطلقه <hr> متضاد بیشو : شوهردار

مترادف بیشو : بی شوهر، بیوه، مطلقه متضاد بیشو : شوهردار

بیشو

بیشک

بیشکیب

<hr> مترادف بیشی : افزونی، زیادت، فزونی، کثرت <hr> متضاد بیشی : قلت، کمی، منقصت، نقصان

مترادف بیشی : افزونی، زیادت، فزونی، کثرت متضاد بیشی : قلت، کمی، منقصت، نقصان

بیشی

بیشیلهپیله

بیشین

بیشینه

بیشینه ساختن

بیشینه سازی

<hr> مترادف بیص : تنگی، سختی، گرفتاری، گیرودار

واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد