تک ورق

<hr> مترادف تک پران : فاحشه غیررسمی ، روسپی غیررسمی ، بلایه، زن نانجیب، نانجیبه

مترادف تک پران : فاحشه غیررسمی ، روسپی غیررسمی ، بلایه، زن نانجیب، نانجیبه

تک پران

تک پژوهش

تک کردن

تک گایی

تک گویی

تک گویی کردن

<hr> مترادف تک یاخته : تک سلولی

مترادف تک یاخته : تک سلولی

تک یاخته

تک یاخته شناسی

<hr> مترادف تکاثر : مال اندوزی، افزونی، فراوانی، افزون گشتن، فراوان شدن <hr> برابر پارسی : انباشت

مترادف تکاثر : مال اندوزی، افزونی، فراوانی، افزون گشتن، فراوان شدن برابر پارسی : انباشت

تکاثر

<hr> مترادف تکاثف : تراکم، غلظت، فشردگی ، چگالی، انبوهی، فراوانی، متکاثف شدن، فشرده شدن، متراکم شدن <hr> متضاد تکاثف : متخلخل، متخلخل شدن

مترادف تکاثف : تراکم، غلظت، فشردگی ، چگالی، انبوهی، فراوانی، متکاثف شدن، فشرده شدن، متراکم شدن متضاد تکاثف : متخلخل، متخلخل شدن

تکاثف

تکاسف سنج

<hr> مترادف تکاسل : تن آسایی، تن پروری، تهاون، خمودی، سستی، تنبلی، کاهلی ، کاهلی نمودن، سستی کردن، کاهلی کردن، سستی ورزیدن ، کسل شدن <hr> متضاد تکاسل : تلاش، جدیت، جهد، جهد کردن، کوشیدن

مترادف تکاسل : تن آسایی، تن پروری، تهاون، خمودی، سستی، تنبلی، کاهلی ، کاهلی نمودن، سستی کردن، کاهلی کردن، سستی ورزیدن ، کسل شدن متضاد تکاسل : تلاش، جدیت، جهد، جهد کردن، کوشیدن

تکاسل

<hr> مترادف تکافو : بس بود، بسندگی، کفاف، کفایت <hr> متضاد تکافو : کمبود

مترادف تکافو : بس بود، بسندگی، کفاف، کفایت متضاد تکافو : کمبود

تکافو

تکافو کننده

<hr> مترادف تکالیف : وظایف، وظیفه ها، تکلیف ها، مشق ها، تمرینات، تمرین ها، بایدها و نبایدها، مشقات، سختی ها، مشقت ها

مترادف تکالیف : وظایف، وظیفه ها، تکلیف ها، مشق ها، تمرینات، تمرین ها، بایدها و نبایدها، مشقات، سختی ها، مشقت ها

تکالیف

تکالیف درسی

<hr> برابر پارسی : رسایی، بی کم و کاستی، پختگی، فرگشت

برابر پارسی : رسایی، بی کم و کاستی، پختگی، فرگشت

تکامل

تکامل تدریجی

تکامل حیات

تکامل نژادی

تکامل یافته

تکاملی

<hr> مترادف تکان : جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ، تزلزل <hr> متضاد تکان : سکون

مترادف تکان : جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ، تزلزل متضاد تکان : سکون

تکان

تکان اهسته

تکان تند دادن

تکان تکان خوردن

تکان جزئی خوردن

<hr> مترادف تکان خوردن : جم خوردن، حرکت کردن، جنبیدن، منقلب شدن، به هیجان آمدن، هول کردن، هراسیدن، به اهتزاز درآمدن

مترادف تکان خوردن : جم خوردن، حرکت کردن، جنبیدن، منقلب شدن، به هیجان آمدن، هول کردن، هراسیدن، به اهتزاز درآمدن

تکان خوردن

تکان خوردنی

تکان خورده

<hr> مترادف تکان دادن : لرزاندن، به لرزه درآوردن، جنباندن، حرکت دادن، منقلب کردن، متوجه ساختن، به خود آمدن

مترادف تکان دادن : لرزاندن، به لرزه درآوردن، جنباندن، حرکت دادن، منقلب کردن، متوجه ساختن، به خود آمدن

تکان دادن

تکان دادن سر بعلامت توافق

تکان دادن سلا ح

تکان دادنی

تکان دهنده

تکان سخت

تکان سخت خوردن

تکان سر

تکان سر یا دست

تکان شدید و سخت

تکان ناگهانی

تکان نوسانی دادن

<hr> مترادف تکاندن : جنباندن، حرکت دادن، تکان دادن، تکانیدن، ستردن

مترادف تکاندن : جنباندن، حرکت دادن، تکان دادن، تکانیدن، ستردن

تکاندن

تکانگیر

<hr> مترادف تکاهل : اهمال، پشت گوش اندازی، تعلل، تنبلی، سستی، غفلت، مسامحه

مترادف تکاهل : اهمال، پشت گوش اندازی، تعلل، تنبلی، سستی، غفلت، مسامحه

تکاهل

<hr> مترادف تکاور : پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده، تازنده، دونده، تیزرفتار، اسب تندرو

مترادف تکاور : پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده، تازنده، دونده، تیزرفتار، اسب تندرو

تکاور

<hr> مترادف تکاپو : پویه، تک ودو، تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، جست وجو، تفحص

مترادف تکاپو : پویه، تک ودو، تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، جست وجو، تفحص

واژه های حرف "ت" - مترادف و متضاد