مترادف و متضاد

دان

دان دان

<hr> مترادف دانا : حبر، خردمند، دانشمند، عالم، فاضل، فرهیخته، محقق، ملا <hr> متضاد دانا : نادان

مترادف دانا : حبر، خردمند، دانشمند، عالم، فاضل، فرهیخته، محقق، ملا متضاد دانا : نادان

دانا

<hr> مترادف دانایی : آگاهی، حکمت، خرد، دانش، علم <hr> متضاد دانایی : نادانی

مترادف دانایی : آگاهی، حکمت، خرد، دانش، علم متضاد دانایی : نادانی

دانایی

<hr> مترادف دانستن : آگاه بودن، آگاهی داشتن، درجریان بودن، شناختن، فهمیدن، مطلع بودن، واقف بودن، آموختن، درک کردن، مطلع شدن، یادگرفتن

مترادف دانستن : آگاه بودن، آگاهی داشتن، درجریان بودن، شناختن، فهمیدن، مطلع بودن، واقف بودن، آموختن، درک کردن، مطلع شدن، یادگرفتن

دانستن

دانستنی

<hr> مترادف دانسته : به تعمد، عامدا، عمداً، معلوم، مشهور، مدرک <hr> متضاد دانسته : ندانسته

مترادف دانسته : به تعمد، عامدا، عمداً، معلوم، مشهور، مدرک متضاد دانسته : ندانسته

دانسته

دانسته ها

<hr> مترادف دانش : اندیشه، بینش، حکمت، خرد، دانایی، شناخت، علم، فرهنگ، فضل، معرفت <hr> متضاد دانش : جهل

مترادف دانش : اندیشه، بینش، حکمت، خرد، دانایی، شناخت، علم، فرهنگ، فضل، معرفت متضاد دانش : جهل

دانش

دانش آموخته

دانش آموز

دانش امراض زنانه

دانش اموختن

<hr> مترادف دانش اموز : ( دانش آموز ) تلمیذ، شاگرد، طلبه، محصل، نوآموز <hr> متضاد دانش اموز : ( دانش آموز ) معلم

مترادف دانش اموز : ( دانش آموز ) تلمیذ، شاگرد، طلبه، محصل، نوآموز متضاد دانش اموز : ( دانش آموز ) معلم

دانش اموز

دانش اموز دانشکده افسری

دانش جنگ

دانش دماپویایی

دانش دگرگونی صدا در زبان

دانش رازهای روحانی

دانش زمین شناسی

دانش سطحی

دانش صدا و پژواک

دانش طولانی کردن عمر

دانش قلب شناسی

دانش نام

دانش نویسه

دانش هوانوردی

دانش و معرفت

<hr> مترادف دانش پژوه : دانشجو، فضل طلب، کمال طلب، حکیم، دانا، عالم

مترادف دانش پژوه : دانشجو، فضل طلب، کمال طلب، حکیم، دانا، عالم

دانش پژوه

دانش گریزی

دانشآموخته

دانشآموز

دانشبهری

دانشجو

دانشجوی دانشکده افسری

دانشجوی دانشکدهء کشاورزی

دانشجوی دوره لیسانس

دانشجوی سال اول دانشکده

دانشجوی سال اول نیروی دریایی

دانشجوی سال دوم

دانشجوی سال دوم نیروی دریایی

دانشجوی طب

دانشجوی هوانوردی

دانشسرا

<hr> مترادف دانشمند : حبر، حبل، حکیم، خردمند، دانا، دانشور، عارف، عالم، علامه، فاضل، فرجاد، فرهیخته، فقیه، لبیب، متبحر، محقق، مطلع <hr> متضاد دانشمند : ناپارسا

مترادف دانشمند : حبر، حبل، حکیم، خردمند، دانا، دانشور، عارف، عالم، علامه، فاضل، فرجاد، فرهیخته، فقیه، لبیب، متبحر، محقق، مطلع متضاد دانشمند : ناپارسا

واژه های حرف "د" - مترادف و متضاد