مترادف و متضاد

سرزمین خواب و خیال

سرزمین عجایب

سرزمین موعود اسرائیل

سرزمین نامسکون و رام نشده

سرزمین پر نعمت

سرزمین گود و مرطوب

<hr> مترادف سرزنده : بانشاط، دل به نشاط، زنده دل، سرحال، سرخوش ، سرحلقه، سرخیل، سردسته، سلسله جنبان <hr> متضاد سرزنده : افسرده، بی دل و دماغ، پکر، گرفته، دلمرده

مترادف سرزنده : بانشاط، دل به نشاط، زنده دل، سرحال، سرخوش ، سرحلقه، سرخیل، سردسته، سلسله جنبان متضاد سرزنده : افسرده، بی دل و دماغ، پکر، گرفته، دلمرده

سرزنده

سرزنده و بشاش

سرزنده و شوخ

<hr> مترادف سرزنش : بدگویی، بیغاره، پیغاره، تعنت، تقبیح، تشنیع، تقریع، سرکوفت، شماتت، شنعت، طعن، طعنه، عتاب، قدح، لوم، مخالفت، مذمت، معاتبت، معاتبه، ملام، ملامت، نکوهش <hr> متضاد سرزنش : تمجید، ستایش

مترادف سرزنش : بدگویی، بیغاره، پیغاره، تعنت، تقبیح، تشنیع، تقریع، سرکوفت، شماتت، شنعت، طعن، طعنه، عتاب، قدح، لوم، مخالفت، مذمت، معاتبت، معاتبه، ملام، ملامت، نکوهش متضاد سرزنش : تمجید، ستایش

سرزنش

سرزنش دوستانه

سرزنش دوستانه کردن

سرزنش رسمی

سرزنش سخت

سرزنش نکردنی

سرزنش و انتقاد کننده

سرزنش و توبیخ رسمی

سرزنش و توبیخ متقابل

سرزنش وجدان

<hr> مترادف سرزنش کردن : تثریب، تقریع، تشنیع، شماتت کردن، ملامت کردن، عتاب کردن، نکوهش کردن، نکوهیدن <hr> متضاد سرزنش کردن : ستایش کردن، ستودن

مترادف سرزنش کردن : تثریب، تقریع، تشنیع، شماتت کردن، ملامت کردن، عتاب کردن، نکوهش کردن، نکوهیدن متضاد سرزنش کردن : ستایش کردن، ستودن

سرزنش کردن

سرزنش کردنی

سرزنش کننده

سرزنش یا طعنه

سرزنش یا متهم کردن

سرزنشآلود

<hr> مترادف سرزنشگر : طعنه زن، لوامه، ملامت گر <hr> متضاد سرزنشگر : ستایشگر

مترادف سرزنشگر : طعنه زن، لوامه، ملامت گر متضاد سرزنشگر : ستایشگر

سرزنشگر

سرزیری

سرساز

<hr> مترادف سرسام : سرگیجه، هذیان، حیرت، سرگشتگی

مترادف سرسام : سرگیجه، هذیان، حیرت، سرگشتگی

سرسام

سرسام آور

سرسامآور

<hr> مترادف سرسبد : برگزیده، شاخص

مترادف سرسبد : برگزیده، شاخص

سرسبد

<hr> مترادف سرسبز : باطراوت، خرم، نزه <hr> متضاد سرسبز : بی طراوت، خشک

مترادف سرسبز : باطراوت، خرم، نزه متضاد سرسبز : بی طراوت، خشک

سرسبز

<hr> مترادف سرسبزی : خرمی، طراوت، نزهت <hr> متضاد سرسبزی : پژمردگی

مترادف سرسبزی : خرمی، طراوت، نزهت متضاد سرسبزی : پژمردگی

سرسبزی

سرستون

<hr> مترادف سرسخت : لجوج، کله شق، خیره سر، مقاوم، پرطاقت، پایدار، پرکار، پرتوان، سخت کوش، بی باک، بی پرده، بی احتیاط

مترادف سرسخت : لجوج، کله شق، خیره سر، مقاوم، پرطاقت، پایدار، پرکار، پرتوان، سخت کوش، بی باک، بی پرده، بی احتیاط

سرسخت

سرسخت و خشن

سرسخت کله شق

<hr> مترادف سرسختانه : باشدت، شدید

مترادف سرسختانه : باشدت، شدید

سرسختانه

<hr> مترادف سرسختی : خیره سری، ستیهندگی، یک دندگی، کله شقی، لجاجت، بی پروایی

مترادف سرسختی : خیره سری، ستیهندگی، یک دندگی، کله شقی، لجاجت، بی پروایی

سرسختی

سرسختی درعقیده

<hr> مترادف سرسرا : هال

سرسرا

سرسرای تاتر

سرسره

سرسره بازی کردن

سرسره برفی

<hr> مترادف سرسری : بی دقت، سهل انگار، مسامح، سهل انگارانه، تسامح آمیز، بی اساس، نسنجیده، بی پایه ، سطحی ، بی تأمل، بیهوده، یاوه، سبکسرانه <hr> متضاد سرسری : سنجیده، عمقی

مترادف سرسری : بی دقت، سهل انگار، مسامح، سهل انگارانه، تسامح آمیز، بی اساس، نسنجیده، بی پایه ، سطحی ، بی تأمل، بیهوده، یاوه، سبکسرانه متضاد سرسری : سنجیده، عمقی

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد