<hr> مترادف سمیع : شنوا، نیوشا <hr> متضاد سمیع : ناشنوا، اصم <hr> برابر پارسی : شنوا

مترادف سمیع : شنوا، نیوشا متضاد سمیع : ناشنوا، اصم برابر پارسی : شنوا

سمیع

<hr> مترادف سمین : پرگوشت، پروار، چاق، شحیم، فربه، گوشتالو، مسمن <hr> متضاد سمین : لاغر

مترادف سمین : پرگوشت، پروار، چاق، شحیم، فربه، گوشتالو، مسمن متضاد سمین : لاغر

سمین

<hr> مترادف سمینار : هم اندیشی، میزگرد <hr> برابر پارسی : هم اندیشی، همکاوی

مترادف سمینار : هم اندیشی، میزگرد برابر پارسی : هم اندیشی، همکاوی

سمینار

سمینزار

سمینی

<hr> مترادف سن : پرده، مجلس، صحنه، جایگاه وقوع حادثه، رویداد، واقعه، گزارش، شرح، عمر، آفت گندم، دندان <hr> برابر پارسی : زاد، سال

مترادف سن : پرده، مجلس، صحنه، جایگاه وقوع حادثه، رویداد، واقعه، گزارش، شرح، عمر، آفت گندم، دندان برابر پارسی : زاد، سال

سن

سن ارا

<hr> برابر پارسی : برنایی

سن بلوغ

سن یاس

<hr> مترادف سنا : بلندی، رفعت، روشنایی |

مترادف سنا : بلندی، رفعت، روشنایی |

سنا

<hr> مترادف سنابل : خوشه ها، سنبل ها، سنبله ها

مترادف سنابل : خوشه ها، سنبل ها، سنبله ها

سنابل

<hr> مترادف سناتور : عضو سنا، عضو مجلس اعیان، نماینده مجلس اعیان

مترادف سناتور : عضو سنا، عضو مجلس اعیان، نماینده مجلس اعیان

سناتور

<hr> مترادف سناریست : سناریونویس، فیلم نامه نویس

مترادف سناریست : سناریونویس، فیلم نامه نویس

سناریست

<hr> مترادف سناریو : فیلم نامه، فیلم نوشت <hr> متضاد سناریو : پیس، نمایشنامه

مترادف سناریو : فیلم نامه، فیلم نوشت متضاد سناریو : پیس، نمایشنامه

سناریو

<hr> مترادف سنان : سرنیزه، نبراس، نیزه <hr> برابر پارسی : سرنیزه، نیزه

مترادف سنان : سرنیزه، نبراس، نیزه برابر پارسی : سرنیزه، نیزه

سنان

سنباده

سنباده زدن

<hr> مترادف سنبل : خوشه، نوعی گل

مترادف سنبل : خوشه، نوعی گل

سنبل

سنبل الطیب

سنبل ایرانی

سنبل کردن

سنبل کوهی

<hr> مترادف سنبله : خوشه، سنبلچه، شهریورماه

مترادف سنبله : خوشه، سنبلچه، شهریورماه

سنبله

سنبله دار

سنبله گندم

سنبه

سنبه تفنگ یا توپ

سنبه جراحی

سنبه زدن

سنبه قالب

سنبیدن

<hr> مترادف سنت : آداب، آیین، رسم، رسوم، عرف، مذهب، راه، روش، سیره، ختنه، ختنه سوران، تسنن، سنی <hr> متضاد سنت : شیعه <hr> برابر پارسی : روش، شیوه، نهاد، آیین، ایستار، تراداد

مترادف سنت : آداب، آیین، رسم، رسوم، عرف، مذهب، راه، روش، سیره، ختنه، ختنه سوران، تسنن، سنی متضاد سنت : شیعه برابر پارسی : روش، شیوه، نهاد، آیین، ایستار، تراداد

سنت

<hr> مترادف سنت شکن : سنت ستیز <hr> متضاد سنت شکن : سنت پرست، سنت گرا

مترادف سنت شکن : سنت ستیز متضاد سنت شکن : سنت پرست، سنت گرا

سنت شکن

<hr> مترادف سنت شکنی : سنت ستیزی <hr> متضاد سنت شکنی : سنت پرستی، سنت گرایی

مترادف سنت شکنی : سنت ستیزی متضاد سنت شکنی : سنت پرستی، سنت گرایی

سنت شکنی

سنت پرستی

سنت گرای

<hr> مترادف سنت گرایی : سنت خواهی، سنت پرستی، سنت طلبی ، تحجر، واپسگرایی ، محافظه کاری ، کهنه گرایی <hr> متضاد سنت گرایی : سنت شکنی، تجددطلبی، رادیکالیسم، نوگرایی

مترادف سنت گرایی : سنت خواهی، سنت پرستی، سنت طلبی ، تحجر، واپسگرایی ، محافظه کاری ، کهنه گرایی متضاد سنت گرایی : سنت شکنی، تجددطلبی، رادیکالیسم، نوگرایی

سنت گرایی

<hr> مترادف سنتز : هم نهاد، هم نهاده ، آنتی تز <hr> متضاد سنتز : تز

مترادف سنتز : هم نهاد، هم نهاده ، آنتی تز متضاد سنتز : تز

سنتز

سنتشکن

سنتشکنی

سنتور

سنتور زنگی

سنتور پیانویی

سنتور چنگی

سنتور چوبی

سنتگرا

سنتگرایی

<hr> مترادف سنتی : قدیمی، کهن ، آئینی، عرفی، معمول <hr> متضاد سنتی : مدرن، نوین

مترادف سنتی : قدیمی، کهن ، آئینی، عرفی، معمول متضاد سنتی : مدرن، نوین

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد