<hr> مترادف صباح : بامداد، سپیده دم، صبح، فجر، روز <hr> متضاد صباح : شبانگاه، مساء، مسا <hr> برابر پارسی : بامداد، پگاه، سپیده دم

مترادف صباح : بامداد، سپیده دم، صبح، فجر، روز متضاد صباح : شبانگاه، مساء، مسا برابر پارسی : بامداد، پگاه، سپیده دم

صباح

<hr> مترادف صباحت : جمال، خوبرویی، خوشگلی، زیبایی، وجاهت، حوری، سپیدرویی ، ملاحت <hr> متضاد صباحت : زشتی

مترادف صباحت : جمال، خوبرویی، خوشگلی، زیبایی، وجاهت، حوری، سپیدرویی ، ملاحت متضاد صباحت : زشتی

صباحت

صباره خنجری

<hr> مترادف صباغت : رنگرزی، رنگ سازی، صباغی

مترادف صباغت : رنگرزی، رنگ سازی، صباغی

صباغت

صباغی

<hr> مترادف صباوت : طفولیت، کودکی، نوباوگی، نوجوانی <hr> متضاد صباوت : کهولت

مترادف صباوت : طفولیت، کودکی، نوباوگی، نوجوانی متضاد صباوت : کهولت

صباوت

<hr> مترادف صبح : بامداد، پگاه، سپیده دم، صباح، صبحدم، فجر، فلق <hr> متضاد صبح : شام <hr> برابر پارسی : بامداد، پگاه، سپیده دم

مترادف صبح : بامداد، پگاه، سپیده دم، صباح، صبحدم، فجر، فلق متضاد صبح : شام برابر پارسی : بامداد، پگاه، سپیده دم

صبح

صبح زود

<hr> برابر پارسی : چاشت، ناشتا، ناشتایی

برابر پارسی : چاشت، ناشتا، ناشتایی

صبحانه

صبحانه خوردن

صبحانه دوم

صبحخیز

<hr> مترادف صبحدم : بامداد، پگاه، سحر، صبح <hr> متضاد صبحدم : شامگاه، شامگهان <hr> برابر پارسی : سپیده دم، بامداد

مترادف صبحدم : بامداد، پگاه، سحر، صبح متضاد صبحدم : شامگاه، شامگهان برابر پارسی : سپیده دم، بامداد

صبحدم

<hr> مترادف صبحگاه : بامداد، بامدادان، سحر، سپیده دم، صبحگاهان، فجر، فلق <hr> متضاد صبحگاه : شامگاه

مترادف صبحگاه : بامداد، بامدادان، سحر، سپیده دم، صبحگاهان، فجر، فلق متضاد صبحگاه : شامگاه

صبحگاه

صبحی

<hr> مترادف صبر : آرام، قرار، بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب، انتظار، عطسه <hr> متضاد صبر : بی شکیبی، بی قراری <hr> برابر پارسی : بردباری، خونسردی، درنگ، شکیب، شکیبایی

مترادف صبر : آرام، قرار، بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب، انتظار، عطسه متضاد صبر : بی شکیبی، بی قراری برابر پارسی : بردباری، خونسردی، درنگ، شکیب، شکیبایی

صبر

<hr> برابر پارسی : شکیبایی، بردباری کردن، بردباری | بردباری، بردباری کردن، شکیبایی

برابر پارسی : شکیبایی، بردباری کردن، بردباری | بردباری، بردباری کردن، شکیبایی

صبر کردن

صبرینه طبی

<hr> مترادف صبغه : رنگ، فام، گون، لون، امت، ملت، نحله

مترادف صبغه : رنگ، فام، گون، لون، امت، ملت، نحله

صبغه

<hr> مترادف صبوح : بامداد، پگاه، بامدادان، سپیده دم، صبح، صبحگاه، صبوحی <hr> متضاد صبوح : غبوق <hr> برابر پارسی : باده بامدادی

مترادف صبوح : بامداد، پگاه، بامدادان، سپیده دم، صبح، صبحگاه، صبوحی متضاد صبوح : غبوق برابر پارسی : باده بامدادی

صبوح

<hr> مترادف صبوحی : باده، ساغر، صبوح، صراحی، غارج، مروق، می

مترادف صبوحی : باده، ساغر، صبوح، صراحی، غارج، مروق، می

صبوحی

<hr> مترادف صبور : بردبار، حلیم، خوددار، خویشتن دار، رزین، شکیبا، صابر، متحمل <hr> متضاد صبور : ناشکیبا <hr> برابر پارسی : بردبار، خود دار، شکیبا

مترادف صبور : بردبار، حلیم، خوددار، خویشتن دار، رزین، شکیبا، صابر، متحمل متضاد صبور : ناشکیبا برابر پارسی : بردبار، خود دار، شکیبا

صبور

<hr> مترادف صبوری : بردباری، تحمل، شکیبایی <hr> متضاد صبوری : ناصبوری

مترادف صبوری : بردباری، تحمل، شکیبایی متضاد صبوری : ناصبوری

صبوری

<hr> مترادف صبی : پسر، فرزند، کودک <hr> متضاد صبی : صبیه

مترادف صبی : پسر، فرزند، کودک متضاد صبی : صبیه

صبی

<hr> مترادف صبیح : پریچهر، جمیل، خوبرو، خوشگل، زیبا، قشنگ <hr> متضاد صبیح : ملیح

مترادف صبیح : پریچهر، جمیل، خوبرو، خوشگل، زیبا، قشنگ متضاد صبیح : ملیح

صبیح

<hr> مترادف صبیه : بنت، دختر، دخترک

مترادف صبیه : بنت، دختر، دخترک

صبیه

<hr> مترادف صحابه : مصاحب، همراه، همنشین، دوست، یار، پیرو <hr> برابر پارسی : یاران، همنشینان

مترادف صحابه : مصاحب، همراه، همنشین، دوست، یار، پیرو برابر پارسی : یاران، همنشینان

صحابه

<hr> مترادف صحاف : جلدساز، شیرازه بند <hr> برابر پارسی : شیرازه بند، پوشینه گر، رویه گر

مترادف صحاف : جلدساز، شیرازه بند برابر پارسی : شیرازه بند، پوشینه گر، رویه گر

صحاف

صحافخانه

صحافی نشده

صحافی کتاب

صحافی کردن و دوختن

<hr> مترادف صحبت : آمیزش، مصاحبت، نشست وبرخاست، همدمی، همراهی، هم نشینی، تکلم، گپ، گفت وگو، مباحثه، محاوره، مذاکره، مصاحبه، مکالمه <hr> برابر پارسی : سخن، گفتگو، گفتمان، گلا

مترادف صحبت : آمیزش، مصاحبت، نشست وبرخاست، همدمی، همراهی، هم نشینی، تکلم، گپ، گفت وگو، مباحثه، محاوره، مذاکره، مصاحبه، مکالمه برابر پارسی : سخن، گفتگو، گفتمان، گلا

صحبت

صحبت بی معنی و احمقانه

صحبت تنها

صحبت تو دماغی

صحبت دوستانه کردن

صحبت دونفری

<hr> برابر پارسی : سخن گفتن، گفتگو کردن، گَپ زدن

برابر پارسی : سخن گفتن، گفتگو کردن، گَپ زدن

صحبت کردن

صحبت کوتاه

صحبت یک نفری

<hr> مترادف صحت : بهبود، تشفی، شفا، بهداشت، تندرستی، سلامت، صحه، راستی، واقعیت ، سقم <hr> متضاد صحت : بیماری، عارضه <hr> برابر پارسی : تندرستی، بهبودی، درستی

مترادف صحت : بهبود، تشفی، شفا، بهداشت، تندرستی، سلامت، صحه، راستی، واقعیت ، سقم متضاد صحت : بیماری، عارضه برابر پارسی : تندرستی، بهبودی، درستی

صحت

صحت بخش

<hr> مترادف صحت عمل : درستکاری، راستی، درستی <hr> متضاد صحت عمل : نادرستکاری <hr> برابر پارسی : درستکاری

مترادف صحت عمل : درستکاری، راستی، درستی متضاد صحت عمل : نادرستکاری برابر پارسی : درستکاری

صحت عمل

صحت و سقم امری را معلوم کردن

صحت و سقم چیزی را معلوم کردن

صحتعمل

<hr> مترادف صحرا : بادیه، بیابان، تیه، دشت، راغ، فلات، وادی <hr> متضاد صحرا : باغ <hr> برابر پارسی : بیابان، دشت و دمن

مترادف صحرا : بادیه، بیابان، تیه، دشت، راغ، فلات، وادی متضاد صحرا : باغ برابر پارسی : بیابان، دشت و دمن

واژه های حرف "ص" - مترادف و متضاد