مترادف و متضاد

قلمداد کردن

قلمدان

<hr> مترادف قلمرو : ارض، بوم، حوزه، حیطه، خاک، خطه، سامان، سرزمین، کشور، مرز، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ناحیه <hr> برابر پارسی : گستره

مترادف قلمرو : ارض، بوم، حوزه، حیطه، خاک، خطه، سامان، سرزمین، کشور، مرز، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ناحیه برابر پارسی : گستره

قلمرو

قلمرو اجراء

قلمرو اسقف

قلمرو اسقف اعظم

قلمرو اسقفی

قلمرو امرای دوره ملوک الطوایفی

قلمرو تابعه

قلمرو حدود

قلمرو حکومت لرد

قلمرو خلافت

قلمرو دوشس

قلمرو دوک

قلمرو راهب

قلمرو ستوانی

قلمرو سلطان

قلمرو شاهزاده

قلمرو شیخ

قلمرو قدرت

قلمرو مذهبی اسقف اعظم

قلمرو و حکومت دوک بزرگ

قلمرو ویکنت

قلمرو پادشاهی

قلمرو پاپ

قلمرو کشیش بخش

قلمرو کفار

<hr> مترادف قلمزن : دبیر، راقم، کاتب، محرر، منشی، نویسنده، نقاش

مترادف قلمزن : دبیر، راقم، کاتب، محرر، منشی، نویسنده، نقاش

قلمزن

قلمزنی روی

قلمزنی کردن

قلمستان

<hr> برابر پارسی : شاخچه، نهال، نهالچه

برابر پارسی : شاخچه، نهال، نهالچه

قلمه

قلمه درخت

قلمه زدن

قلمه زنی

قلمه گیاه

قلمکار

<hr> برابر پارسی : کُلنبه، برجسته، ورآمده

برابر پارسی : کُلنبه، برجسته، ورآمده

قلنبه

قلنبه کردن

قلنبه کوچک

قلنبگی

<hr> مترادف قلندر : بی قید، درویش، صوفی <hr> برابر پارسی : کلندر، ولنگار، بی بند و بار

مترادف قلندر : بی قید، درویش، صوفی برابر پارسی : کلندر، ولنگار، بی بند و بار

قلندر

<hr> مترادف قلندروار : درویشانه، قلندرانه، لاقیدانه

مترادف قلندروار : درویشانه، قلندرانه، لاقیدانه

قلندروار

<hr> مترادف قلندری : بی قیدی، تصوف، درویشی

مترادف قلندری : بی قیدی، تصوف، درویشی

قلندری

<hr> مترادف قله : اوج، چکاد، ذروه، ستیغ، راس، سر، سرکوه، فراز، فرق، کله، نوک، سبو، کوزه <hr> متضاد قله : دامنه <hr> برابر پارسی : چکاد، چکات، چکاذ، چگات، چیکات

مترادف قله : اوج، چکاد، ذروه، ستیغ، راس، سر، سرکوه، فراز، فرق، کله، نوک، سبو، کوزه متضاد قله : دامنه برابر پارسی : چکاد، چکات، چکاذ، چگات، چیکات

واژه های حرف "ق" - مترادف و متضاد