مترادف و متضاد

لبه دار

لبه دار کردن

لبه دار یا حاشیه دار کردن

لبه صدف حلزون

لبه لباس

لبه پیاده رو

لبه پیش امده کلاه

لبه کام و زبانه

لبه کنگره ای مثل تمبر پستی

لبه گذاری

لبه گذاشتن

<hr> مترادف لبو : چغندرپخته

لبو

لبی

<hr> مترادف لبیب : بخرد، خردمند، دانشمند، عاقل، فهمیده <hr> متضاد لبیب : جاهل

مترادف لبیب : بخرد، خردمند، دانشمند، عاقل، فهمیده متضاد لبیب : جاهل

لبیب

<hr> مترادف لبیک : آری، بلی

لبیک

<hr> مترادف لت : چک، خدشه، سیلی، ضربه، پاره، تکه، قطعه، لخت، مصراع، مصرع، نیم بیت، چماق، عمود، گرز، انبار، انبان، بطن، شکم

مترادف لت : چک، خدشه، سیلی، ضربه، پاره، تکه، قطعه، لخت، مصراع، مصرع، نیم بیت، چماق، عمود، گرز، انبار، انبان، بطن، شکم

لت

<hr> مترادف لته : پارچه کهنه، کهنه ژنده، پالیز، صیفی کاری، فالیز، کشتزار، مزرعه

مترادف لته : پارچه کهنه، کهنه ژنده، پالیز، صیفی کاری، فالیز، کشتزار، مزرعه

لته

لته مال

لثه دندان

<hr> مترادف لج : خیرگی، ستیزه، ستیهندگی، عناد، لجاج، لجاجت، یکدندگی <hr> برابر پارسی : ستیزه، پافشاری، سرسختی

مترادف لج : خیرگی، ستیزه، ستیهندگی، عناد، لجاج، لجاجت، یکدندگی برابر پارسی : ستیزه، پافشاری، سرسختی

لج

<hr> مترادف لجاج : خیره سری، ستیزگی، ستیهندگی، لجاجت، یکدندگی

مترادف لجاج : خیره سری، ستیزگی، ستیهندگی، لجاجت، یکدندگی

لجاج

<hr> مترادف لجاجت : ابرام، ستیزه جویی، ستیهندگی، عناد، لج، یکدندگی <hr> برابر پارسی : ستیزه، پافشاری

مترادف لجاجت : ابرام، ستیزه جویی، ستیهندگی، عناد، لج، یکدندگی برابر پارسی : ستیزه، پافشاری

لجاجت

<hr> برابر پارسی : ستیهیدن

لجاجت کردن

لجاره

<hr> مترادف لجام : افسار، پالهنگ، دهنه، زمام، عنان، لگام، مهار <hr> برابر پارسی : لگام، افسار

مترادف لجام : افسار، پالهنگ، دهنه، زمام، عنان، لگام، مهار برابر پارسی : لگام، افسار

لجام

لجام زدن

<hr> مترادف لجام گسیخته : افسارگسیخته، سرکش، گسسته عنان، گسسته مهار <hr> متضاد لجام گسیخته : مهار

مترادف لجام گسیخته : افسارگسیخته، سرکش، گسسته عنان، گسسته مهار متضاد لجام گسیخته : مهار

لجام گسیخته

لجام گسیخته کردن

لجامگسیخته

<hr> مترادف لجباز : خودرأ ی، ستیهنده، عنود، کله شق، یک دنده <hr> متضاد لجباز : منطقی <hr> برابر پارسی : یکدنده، پافشاری کننده، ستیزه جو

مترادف لجباز : خودرأ ی، ستیهنده، عنود، کله شق، یک دنده متضاد لجباز : منطقی برابر پارسی : یکدنده، پافشاری کننده، ستیزه جو

لجباز

لجباز در عقیده و عمل

<hr> برابر پارسی : یکدندگی

لجبازی

<hr> مترادف لجن : کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل، بدنام، فاسد، کثیف، هرزه <hr> برابر پارسی : لژن

مترادف لجن : کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل، بدنام، فاسد، کثیف، هرزه برابر پارسی : لژن

لجن

لجن الود

لجن الوده

<hr> مترادف لجن زار : باتلاق، منجلاب، مرداب

مترادف لجن زار : باتلاق، منجلاب، مرداب

لجن زار

<hr> مترادف لجن مال : بدنام، رسوا، متهم، ننگین

مترادف لجن مال : بدنام، رسوا، متهم، ننگین

لجن مال

لجن مال کردن

لجن و کثافت

لجن و گل

لجن گرفتن

لجنزار

لجنمال

لجنی

<hr> مترادف لجه : میانه دریا، پرتگاه، ورطه

مترادف لجه : میانه دریا، پرتگاه، ورطه

لجه

<hr> مترادف لجوج : تخس، جسور، خودراء ی، خودسر، خودکامه، خیره سر، زکاره، ستیزه جو، ستیزه کار، ستیهنده، کله شق، گستاخ، مستبد، معاند، یک دنده <hr> برابر پارسی : ستیهنده

مترادف لجوج : تخس، جسور، خودراء ی، خودسر، خودکامه، خیره سر، زکاره، ستیزه جو، ستیزه کار، ستیهنده، کله شق، گستاخ، مستبد، معاند، یک دنده برابر پارسی : ستیهنده

لجوج

<hr> مترادف لجوجانه : خودسرانه، خودکامانه، گستاخانه

مترادف لجوجانه : خودسرانه، خودکامانه، گستاخانه

لجوجانه

<hr> مترادف لحات : پوست، جلد

مترادف لحات : پوست، جلد

واژه های حرف "ل" - مترادف و متضاد