<hr> مترادف ناگویا : اصم، صامت، گنگ، مبهم <hr> متضاد ناگویا : ناطق

مترادف ناگویا : اصم، صامت، گنگ، مبهم متضاد ناگویا : ناطق

ناگویا

<hr> مترادف نای : مزمار، نال، نی، سیه نای، شهنا، نفیرسورنا، حلق، گلو، جدایی، دوری

مترادف نای : مزمار، نال، نی، سیه نای، شهنا، نفیرسورنا، حلق، گلو، جدایی، دوری

نای

نای بند

نای مانند

<hr> مترادف نایاب : شاذ، قحط، کمیاب، نادر، نایافت <hr> متضاد نایاب : فراوان

مترادف نایاب : شاذ، قحط، کمیاب، نادر، نایافت متضاد نایاب : فراوان

نایاب

نایابی

نایافتنی

نایافته

<hr> مترادف نایب : پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم مقام، مباشر، معاون، وکیل <hr> برابر پارسی : جانشین، پیشکار

مترادف نایب : پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم مقام، مباشر، معاون، وکیل برابر پارسی : جانشین، پیشکار

نایب

نایب الحکومه

<hr> برابر پارسی : جانشین شاه

برابر پارسی : جانشین شاه

نایب السلطنه

نایب السلطنه زن

نایب رییس

نایب مناب

نایبالسطنه

<hr> مترادف نایره : آتش، حرارت، شرار، شرر، شعله، لهیب، دشمنی

مترادف نایره : آتش، حرارت، شرار، شرر، شعله، لهیب، دشمنی

نایره

نایزن

نایل شدنی

نایلون

نایچه

نایژه

<hr> مترادف نایکسان : متفاوت، مختلف، ناجور، نامساوی، ناهمگن <hr> متضاد نایکسان : یکسان

مترادف نایکسان : متفاوت، مختلف، ناجور، نامساوی، ناهمگن متضاد نایکسان : یکسان

نایکسان

نایی

<hr> مترادف نبا : خبر، گفتار

مترادف نبا : خبر، گفتار

نبا

<hr> مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند <hr> برابر پارسی : رستنی

مترادف نبات : رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند برابر پارسی : رستنی

نبات

نباتی کردن

نباخته

نبافته رنگ شده

<hr> مترادف نبت : رستنی، گیاه، نبات

مترادف نبت : رستنی، گیاه، نبات

نبت

نبخشیدن

نبخشیدنی

<hr> مترادف نبراس : چراغ، مصباح، اسد، شیر، سرنیزه، سنان، بی باک، دلاور، دلیر

مترادف نبراس : چراغ، مصباح، اسد، شیر، سرنیزه، سنان، بی باک، دلاور، دلیر

نبراس

<hr> مترادف نبرد : آرزم، پرخاش، پیکار، جدال، جنگ، حرب، رزم، ستیز، ستیزه، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، وغا <hr> متضاد نبرد : صلح

مترادف نبرد : آرزم، پرخاش، پیکار، جدال، جنگ، حرب، رزم، ستیز، ستیزه، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، وغا متضاد نبرد : صلح

نبرد

نبرد کردن

نبردآزما

نبردناو

<hr> مترادف نبرده : جنگاور، جنگجو، جنگی، رزمنده، سلحشور، نبردپیشه

مترادف نبرده : جنگاور، جنگجو، جنگی، رزمنده، سلحشور، نبردپیشه

نبرده

نبردگاه

<hr> مترادف نبش : پیچ، سوق، سوک، کنج، گوشه، افشاسازی، گورشکافی، استخراج

مترادف نبش : پیچ، سوق، سوک، کنج، گوشه، افشاسازی، گورشکافی، استخراج

نبش

<hr> برابر پارسی : گورشکافی، گورگشایی

برابر پارسی : گورشکافی، گورگشایی

نبش قبر

نبش قبر کردن

نبش کردن

<hr> مترادف نبشته : عریضه، کتیبه، مسطور، منشور، نامه، نوشته، امریه، حکم، فرمان، تقدیر، سرنوشت، محتوم، مقدر

مترادف نبشته : عریضه، کتیبه، مسطور، منشور، نامه، نوشته، امریه، حکم، فرمان، تقدیر، سرنوشت، محتوم، مقدر

نبشته

نبشی

<hr> مترادف نبض : تپش، ضربان، جریان، سیر <hr> برابر پارسی : تپش

مترادف نبض : تپش، ضربان، جریان، سیر برابر پارسی : تپش

نبض

نبض سنج

نبضشناس

<hr> مترادف نبل : آگاهی، ذکاوت، فضل، هوش، بزرگی، بزرگواری، نجابت

مترادف نبل : آگاهی، ذکاوت، فضل، هوش، بزرگی، بزرگواری، نجابت

واژه های حرف "ن" - مترادف و متضاد