واژه عامیانه و غیر ادبی

واژه مترادف

واژه مرکب از دو واژه

واژه مفرد

<hr> مترادف واژه نامه : فرهنگ، قاموس، لغت نامه

مترادف واژه نامه : فرهنگ، قاموس، لغت نامه

واژه نامه

واژه نگاری

واژه هم ریشه

واژه کلیدی

واژه یا اصطلاح اصیل و صحیح

واژهنامه

واژک

واژگان

واژگانی

<hr> مترادف واژگون : پرت، چپه، سرازیر، سرنگون، معکوس، منقلب، نگون، نگونسار، وارون

مترادف واژگون : پرت، چپه، سرازیر، سرنگون، معکوس، منقلب، نگون، نگونسار، وارون

واژگون

واژگون ساختن

واژگون سازی

واژگون شدن

واژگون شدنی

واژگون شدگی

واژگون کردن

واژگون کردن کشتی

<hr> مترادف واژگونه : باژگونه، برعکس، سرنگون، عکس، قلب، مقلوب، وارون، واژگون، بخت برگشته، مفلوک، شوم، منحوس، نامیمون، نحس

مترادف واژگونه : باژگونه، برعکس، سرنگون، عکس، قلب، مقلوب، وارون، واژگون، بخت برگشته، مفلوک، شوم، منحوس، نامیمون، نحس

واژگونه

واژگونی

واک

<hr> مترادف واکدار : باصدا، صدادار، مصوت <hr> متضاد واکدار : بی واک

مترادف واکدار : باصدا، صدادار، مصوت متضاد واکدار : بی واک

واکدار

واکس زدن

واکس زن

واکس زنی

واکس سیاه

واکس کفش

واکسن

واکسن زنی

واکسی

واکسیل

واکسیل نظامیان

<hr> مترادف واکسیناسیون : آبله کوبی، تزریق، تلقیح، زرق، مایه کوبی <hr> برابر پارسی : مایه کوبی

مترادف واکسیناسیون : آبله کوبی، تزریق، تلقیح، زرق، مایه کوبی برابر پارسی : مایه کوبی

واکسیناسیون

واکشنی

واکشی

واکشیدن

<hr> مترادف واکنش : اثر، بازتاب، تعامل، عکس العمل <hr> متضاد واکنش : عمل، کنش

مترادف واکنش : اثر، بازتاب، تعامل، عکس العمل متضاد واکنش : عمل، کنش

واژه های حرف "و" - مترادف و متضاد