چاه مستراح

چاه نفت تلمبه ای

چاه هوایی

<hr> مترادف چاه کن : چاهجو، مقنی، چاه خو، چاخو، چخو، کننده چاه

مترادف چاه کن : چاهجو، مقنی، چاه خو، چاخو، چخو، کننده چاه

چاه کن

<hr> مترادف چاه کنی : مقنی گری، چاه جویی

مترادف چاه کنی : مقنی گری، چاه جویی

چاه کنی

چاه یا انبار فاضلاب

چاهسار، چاهسار

<hr> مترادف چاهک : چاه کوچک، گودال کم عمق، فاضلاب، ممر فاضلاب، گذرگاه فاضلاب

مترادف چاهک : چاه کوچک، گودال کم عمق، فاضلاب، ممر فاضلاب، گذرگاه فاضلاب

چاهک

چاهکروب

چاهکن

چاهکنی

<hr> مترادف چاهی : منسوب به چاه، زندانی، گناه کار

مترادف چاهی : منسوب به چاه، زندانی، گناه کار

چاهی

<hr> مترادف چاو : ناله، زاری، بانگ، صدا

مترادف چاو : ناله، زاری، بانگ، صدا

چاو

چاودار

<hr> برابر پارسی : پیشروکاروان

برابر پارسی : پیشروکاروان

چاوش

چاوش کردن

<hr> مترادف چاووش : پیشرو قافله، طلایه، نقیب قافله، راهنمای زوار، اشعارمذهبی، حاجب، چاووش خوان، چاووشگر

مترادف چاووش : پیشرو قافله، طلایه، نقیب قافله، راهنمای زوار، اشعارمذهبی، حاجب، چاووش خوان، چاووشگر

چاووش

<hr> مترادف چاپ : افست، طبع، منتشر، نشر، باسمه، دروغ، شایعه، گزافه، اغراق

مترادف چاپ : افست، طبع، منتشر، نشر، باسمه، دروغ، شایعه، گزافه، اغراق

چاپ

چاپ اصلاح شده

چاپ افست

چاپ افست کردن

چاپ برقی

چاپ تازه

چاپ جدید

چاپ خودکار

<hr> مترادف چاپ خوردن : چاپ شدن

مترادف چاپ خوردن : چاپ شدن

چاپ خوردن

<hr> مترادف چاپ زدن : چاپ کردن، بافتن، سرهم کردن، ساختن، جعل کردن، ازخود درآوردن، دروغ گفتن، لیچار بافتن

مترادف چاپ زدن : چاپ کردن، بافتن، سرهم کردن، ساختن، جعل کردن، ازخود درآوردن، دروغ گفتن، لیچار بافتن

چاپ زدن

چاپ زن

چاپ سنگی

چاپ مجدد

چاپ نشدنی

چاپ نشده

چاپ پارچه

<hr> مترادف چاپ کردن : طبع کردن، به طبع رساندن، به چاپ رساندن، منتشر کردن

مترادف چاپ کردن : طبع کردن، به طبع رساندن، به چاپ رساندن، منتشر کردن

چاپ کردن

چاپ کننده

چاپ یا منتشر شدن

<hr> مترادف چاپار : برید، پست، پستچی، پیک، قاصد، نامه بر، نامه رسان <hr> برابر پارسی : پیک

مترادف چاپار : برید، پست، پستچی، پیک، قاصد، نامه بر، نامه رسان برابر پارسی : پیک

چاپار

<hr> مترادف چاپارخانه : اداره پست، پستخانه، چپرخانه

مترادف چاپارخانه : اداره پست، پستخانه، چپرخانه

چاپارخانه

<hr> مترادف چاپاری : منسوب به چاپار، تند، سریع

مترادف چاپاری : منسوب به چاپار، تند، سریع

چاپاری

<hr> مترادف چاپخانه : مطبعه، باسمه خانه

مترادف چاپخانه : مطبعه، باسمه خانه

چاپخانه

چاپخانه، چاپخانه

چاپخانهدار، چاپخانهدار

<hr> مترادف چاپلوس : چرب زبان، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه لیس، متملق، مداهن، مداهنه گر، خایه مال، متصلف، کرنش گر، مجیزگو

مترادف چاپلوس : چرب زبان، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه لیس، متملق، مداهن، مداهنه گر، خایه مال، متصلف، کرنش گر، مجیزگو

چاپلوس

چاپلوس کردن

<hr> مترادف چاپلوسانه : تملق آمیز، متملقانه، مداهنه گرانه، ریاکارانه، مزورانه

مترادف چاپلوسانه : تملق آمیز، متملقانه، مداهنه گرانه، ریاکارانه، مزورانه

چاپلوسانه

چاپلوسانه ستودن

چاپلوسانه فروتنی کردن

<hr> مترادف چاپلوسی : تبصبص، تصلف، تملق، چرب زبانی، مداهنه، دم لابه، کرنش، دم لیسه، خایه مالی، مجیزگویی، کرنش گری

مترادف چاپلوسی : تبصبص، تصلف، تملق، چرب زبانی، مداهنه، دم لابه، کرنش، دم لیسه، خایه مالی، مجیزگویی، کرنش گری

واژه های حرف "چ" - مترادف و متضاد