کفش یخ بازی

کفشدوز

<hr> مترادف کفشدوزی : ارسی دوزی، چکمه دوز، کفاشی، کفشگری

مترادف کفشدوزی : ارسی دوزی، چکمه دوز، کفاشی، کفشگری

کفشدوزی

کفشک

کفشیر

<hr> مترادف کفل : سرین، کفلگاه <hr> برابر پارسی : ران، سرینک

مترادف کفل : سرین، کفلگاه برابر پارسی : ران، سرینک

کفل

کفل اسب

کفل انسان

<hr> برابر پارسی : جامه ی مرده، مرده پوش، مرگ جامه

برابر پارسی : جامه ی مرده، مرده پوش، مرگ جامه

کفن

کفن و دفنی

کفن کردن

کفنفس

<hr> برابر پارسی : پِله ترازو، گرد، گرده، چاهک

برابر پارسی : پِله ترازو، گرد، گرده، چاهک

کفه

کفه ترازو

<hr> مترادف کفو : برابر، تالی، شبیه، مانند، مثل، معادل، نظیر، همانند، همتا، همسر

مترادف کفو : برابر، تالی، شبیه، مانند، مثل، معادل، نظیر، همانند، همتا، همسر

کفو

<hr> مترادف کفور : حق ناشناس، قدرنشناس، ناسپاس، نمک بحرام، بی ایمان، کافر

مترادف کفور : حق ناشناس، قدرنشناس، ناسپاس، نمک بحرام، بی ایمان، کافر

کفور

کفچه مار

<hr> مترادف کفک : آب دهان، تف، خدو، کپک

مترادف کفک : آب دهان، تف، خدو، کپک

کفک

کفک زده

<hr> مترادف کفگیر : چمچه، قاشق، معلقه، ملاقه

مترادف کفگیر : چمچه، قاشق، معلقه، ملاقه

کفگیر

کفگیرک

کفی

کفی کفش

<hr> مترادف کفیل : پایندان، تاوان دار، سرپرست، ضامن، متعهد، وصی، ولی <hr> برابر پارسی : پایندان، جانشین، سرپرست

مترادف کفیل : پایندان، تاوان دار، سرپرست، ضامن، متعهد، وصی، ولی برابر پارسی : پایندان، جانشین، سرپرست

کفیل

کفیل خرج

کفیل دهنده

کفیل گرفتن

<hr> مترادف کل : بی مو، طاس، کچل، بزنر، نرینه حیوانات | تمام، جمیع، عموم، قاطبه، مجموع، هر، همگی، همه <hr> متضاد کل : مودار | جزء <hr> برابر پارسی : یکسره، همه، همگی، هماد، سراسر

مترادف کل : بی مو، طاس، کچل، بزنر، نرینه حیوانات | تمام، جمیع، عموم، قاطبه، مجموع، هر، همگی، همه متضاد کل : مودار | جزء برابر پارسی : یکسره، همه، همگی، هماد، سراسر

کل

<hr> مترادف کلا : تمام، تماماً، جمعاً، جمله، جمیعاً، سراسر، کاملاً، مجموعاً، مطلقاً، همگی، همه، یکسر <hr> متضاد کلا : جزئاً <hr> برابر پارسی : رویهمرفته، روی هم، يکجا، رویهم، سراسر، همگی، یکجا | ( کلاً ) رویهمرفته

مترادف کلا : تمام، تماماً، جمعاً، جمله، جمیعاً، سراسر، کاملاً، مجموعاً، مطلقاً، همگی، همه، یکسر متضاد کلا : جزئاً برابر پارسی : رویهمرفته، روی هم، يکجا، رویهم، سراسر، همگی، یکجا | ( کلاً ) رویهمرفته

کلا

کلا غ پیشه

کلا له علف درهم پیچیده

کلا ه توری

کلا ه نمدی مردانه

کلا ه کاردینالی

کلا ه گرد ونرم پشمی

کلا هک گذاشتن

<hr> مترادف کلات : ارگ، بارو، حصار، قلعه، کلاته

مترادف کلات : ارگ، بارو، حصار، قلعه، کلاته

کلات

کلاج

کلارینت

<hr> مترادف کلاس : پایه، دانشپایه، رده، رسته، صف، صنف، طبقه، اطاق درس، درجه، مرتبه <hr> برابر پارسی : آموزگاه، پایه، دانشپایه، رده، رسته

مترادف کلاس : پایه، دانشپایه، رده، رسته، صف، صنف، طبقه، اطاق درس، درجه، مرتبه برابر پارسی : آموزگاه، پایه، دانشپایه، رده، رسته

کلاس

کلاس درس

<hr> مترادف کلاسه : رده بندی، طبقه بندی

مترادف کلاسه : رده بندی، طبقه بندی

کلاسه

<hr> مترادف کلاسور : جزوه دان

مترادف کلاسور : جزوه دان

کلاسور

<hr> مترادف کلاسیک : درسی، کلاسی، قدیمی، کهن <hr> برابر پارسی : دیرینه

مترادف کلاسیک : درسی، کلاسی، قدیمی، کهن برابر پارسی : دیرینه

کلاسیک

<hr> مترادف کلاش : شارلاتان، قلاش، کلاهبردار، گوش بر

مترادف کلاش : شارلاتان، قلاش، کلاهبردار، گوش بر

واژه های حرف "ک" - مترادف و متضاد