مترادف و متضاد

یخ زدن

<hr> مترادف یخ زده : بسته، منجمد، یخ بسته

مترادف یخ زده : بسته، منجمد، یخ بسته

یخ زده

<hr> مترادف یخ زدگی : انجماد، تجمد، یخ بندان

مترادف یخ زدگی : انجماد، تجمد، یخ بندان

یخ زدگی

یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما

یخ سفت

یخ سنگ

یخ شناور

یخ فروش

یخ مانند

یخ پاره

یخ پهنه

یخ کرده

یخبندان

یخدان

یخرفت

یخزده

یخزدگی

<hr> مترادف یخه : جیب، گریبان، یقه

مترادف یخه : جیب، گریبان، یقه

یخه

یخچال

یخچال برقی

یخچال خیلی سرد

یخچال طبیعی

یخچالدار

یخی

<hr> مترادف ید : دست، سلطه، قدرت، نفوذ، ارتباط، رابطه <hr> برابر پارسی : دست

مترادف ید : دست، سلطه، قدرت، نفوذ، ارتباط، رابطه برابر پارسی : دست

ید

ید تسلط

<hr> برابر پارسی : دنباله، پالاد

برابر پارسی : دنباله، پالاد

یدک

یدک کش

یدک کشی

<hr> مترادف یدکی : اضافی، زاپاس، یدک

مترادف یدکی : اضافی، زاپاس، یدک

یدکی

یدی

<hr> مترادف یراق : چفت، قفل، اسباب، اسلحه، سازوبرگ، فراویز <hr> برابر پارسی : نوار، ساز و برگ، ابزار

مترادف یراق : چفت، قفل، اسباب، اسلحه، سازوبرگ، فراویز برابر پارسی : نوار، ساز و برگ، ابزار

یراق

یراق در

یراق دوزی

یراق دوزی کردن

یراق و دهانه اسب

یربوع

<hr> مترادف یرغو : استنطاق، بازپرسی، سیاست

مترادف یرغو : استنطاق، بازپرسی، سیاست

یرغو

<hr> برابر پارسی : زرد روی، زردکان

برابر پارسی : زرد روی، زردکان

یرقان

یرقان ازرق

یرقه

<hr> مترادف یزدان : آفریدگار، الله، ایزد، پروردگار، جان آفرین، خدا، رب <hr> متضاد یزدان : شیطان

مترادف یزدان : آفریدگار، الله، ایزد، پروردگار، جان آفرین، خدا، رب متضاد یزدان : شیطان

یزدان

یزدان سالاری

یزدان شناسی

یزدان گرای

یزدان گرایانه

یزدان گرایی

<hr> مترادف یزدانی : الهی، ایزدی، ربانی، صمدانی <hr> متضاد یزدانی : شیطانی

مترادف یزدانی : الهی، ایزدی، ربانی، صمدانی متضاد یزدانی : شیطانی

واژه های حرف "ی" - مترادف و متضاد