عاج ثانویه

عاج دار

عاج دره

عاج دندان

عاج زایی

عاج ساز

عاج عاج

عاج فیل

عاج مانند

عاج نا تمام

عاج نشین

عاج کاه

<hr> مترادف عاجز : بیچاره، بی حال، خسته، درمانده، راجل، زبون، زمین گیر، ضعیف، فرومانده، کم زور، مانده، ناتوان، هاژ، بی کفایت، نالایق، اعمی، علیل، کور، نابینا <hr> متضاد عاجز : قادر <hr> برابر پارسی : درمانده، بیچاره، زبون، ناتوان

مترادف عاجز : بیچاره، بی حال، خسته، درمانده، راجل، زبون، زمین گیر، ضعیف، فرومانده، کم زور، مانده، ناتوان، هاژ، بی کفایت، نالایق، اعمی، علیل، کور، نابینا متضاد عاجز : قادر برابر پارسی : درمانده، بیچاره، زبون، ناتوان

عاجز

عاجز آمدن

عاجز از بیان

عاجز از پرداخت بدهی های خود

عاجز از کنترل خود در اثر شادی

عاجز امدن

عاجز سرابی

<hr> برابر پارسی : درماندن، فروماندن | به ستوه آمدن، بیچاره شدن، درمانده شدن

برابر پارسی : درماندن، فروماندن | به ستوه آمدن، بیچاره شدن، درمانده شدن

عاجز شدن

عاجز ماندن

عاجز مرندی

عاجز نوازی

عاجز و بی جز

عاجز و بیچاره

عاجز و درمانده

عاجز و درمانده کردن

عاجز و ضعیف

عاجز و ناتوان

عاجز کردن

عاجز کننده

عاجز یا درمانده

<hr> برابر پارسی : با بیچارگی، زبونانه

برابر پارسی : با بیچارگی، زبونانه

عاجزانه

عاجزنواز

عاجزنوازی

عاجزوار

عاجزکردن

عاجزی

عاجزی زیدن

عاجف

<hr> مترادف عاجل : جلد، چابک، چالاک، تند، زود، سریع، جهان، دنیا، اکنون، حال <hr> برابر پارسی : شتابنده، پیشی جوی

مترادف عاجل : جلد، چابک، چالاک، تند، زود، سریع، جهان، دنیا، اکنون، حال برابر پارسی : شتابنده، پیشی جوی

عاجل

عاجل الحال

<hr> مترادف عاجلا : بتعجیل، به شتاب، تعجیلاً، سریعاً، شتابان، شتابناک

مترادف عاجلا : بتعجیل، به شتاب، تعجیلاً، سریعاً، شتابان، شتابناک

واژه های حرف "ع"