قابره

قابس

قابسی

<hr> مترادف قابض : گیرا، گیرنده، دبش، گس

مترادف قابض : گیرا، گیرنده، دبش، گس

قابض

قابض ارواح

قابض الارواح

قابض جریمه

قابض مالیات

قابضات

قابضه

قابضی

قابضیت

قابع

قابعاء

<hr> مترادف قابل : برازنده، سزاوار، شایسته، لایق، مستعد، مناسب، آگاه، کارآزموده، کاردان، متبحر، مجرب، پذیرا، پذیرنده ، فائق <hr> متضاد قابل : نالایق <hr> برابر پارسی : پذیرنده، پذیرا، شدنی، شایسته، سزاوار، روا

مترادف قابل : برازنده، سزاوار، شایسته، لایق، مستعد، مناسب، آگاه، کارآزموده، کاردان، متبحر، مجرب، پذیرا، پذیرنده ، فائق متضاد قابل : نالایق برابر پارسی : پذیرنده، پذیرا، شدنی، شایسته، سزاوار، روا

قابل

قابل -

قابل آبیاری

قابل ابستنی

قابل ابطال

<hr> برابر پارسی : گستردنی، گسترش پذیر

برابر پارسی : گستردنی، گسترش پذیر

قابل اتساع

قابل اتهام

قابل اتکا

قابل اثبات

قابل اثبات حقیقت

قابل اجاره

<hr> برابر پارسی : انجام پذیر، پیش بردنی

برابر پارسی : انجام پذیر، پیش بردنی

قابل اجرا

قابل اجرا از ...

قابل اجرا بودن

قابل اجراء

قابل احتراز

<hr> برابر پارسی : سوزا

قابل احتراق

قابل احترام

قابل احترام کردن

قابل احساس

قابل احساس و لمس

قابل اختلاط و امتزاج

قابل اداره

قابل اداره کردن

قابل ادعا

قابل ارتباط

<hr> برابر پارسی : کشان

قابل ارتجاع

قابل ارتجاع بودن

قابل ارتکاب خیانت

قابل ارث بری

قابل ارزیابی

قابل ارزیابی یا تقویم

قابل ارسال

قابل ازدواج و همسری

واژه های حرف "ق"