daffodowndillies

daffodowndilly

daffs

<hr> معنی : احمق، سفیه <hr> معانی دیگر : (عامیانه)، خل، خل وضع، ابله، ع سفیه

معنی : احمق، سفیه معانی دیگر : (عامیانه)، خل، خل وضع، ابله، ع سفیه

daffy

daffydowndilly

dafraz

<hr> معنی : ارام، احمق <hr> معانی دیگر : ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن

معنی : ارام، احمق معانی دیگر : ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن

daft

daft devation

daft work

daftar

daftberry

dafter

daftest

daftlike

daftly

daftness

daftnesses

<hr> معنی : نوک فلزی بند کفش، پولک <hr> معانی دیگر : (مهجور) آویختگی، آویزانی (مثلا آویزان بودن بخشی از جامه)، مخفف: دکاگرم، قسمت تیز هر چیزی که اویخته باشد

معنی : نوک فلزی بند کفش، پولک معانی دیگر : (مهجور) آویختگی، آویزانی (مثلا آویزان بودن بخشی از جامه)، مخفف: دکاگرم، قسمت تیز هر چیزی که اویخته باشد

dag hammarskjold

dag matic

dag nab it

dag with a kettle tied to his tail

dagaba

dagame

dagan

dagassa

dagbamba

dagdreaminy

dagesh

dagestan

dagestanian

dagga

daggar

dagged

<hr> دشنه، خنجر، قداره، قمه، کتاره، آدرم، آدرمه، با خنجر زدن، نشان خنجر (الف: در فهرست ها جلوی نام شخص متوفی قرار می دهند، ب: در دادن دومین ارجاع در کتاب ها و غیره این نشان به کار می رود و به آن obelisk هم می گویند)، با نشان خنجر مشخص کردن، کارد، خنجرنشان کردن

دشنه، خنجر، قداره، قمه، کتاره، آدرم، آدرمه، با خنجر زدن، نشان خنجر (الف: در فهرست ها جلوی نام شخص متوفی قرار می دهند، ب: در دادن دومین ارجاع در کتاب ها و غیره این نشان به کار می رود و به آن obelisk هم می گویند)، با نشان خنجر مشخص کردن، کارد، خنجرنشان کردن

واژه های حرف "d"