echuca

eciliate

eciton

ecize

eckehart

eckermannite

eckert

eckhard

eckhard pfeiffer

ecklein

<hr> کامپیوتر : emitter coupled logic

ecla

<hr> معنی : شیرینی خامهدار و بستنی دار <hr> معانی دیگر : شیرینی خامه دار و بستنی دار

معنی : شیرینی خامهدار و بستنی دار معانی دیگر : شیرینی خامه دار و بستنی دار

eclair

eclairage

eclaircise

eclaircissement

eclairissement

eclairs

<hr> معنی : تشنج ابستنی، غش ابستنی، غش یا بیهوشی وحمله در زنان <hr> معانی دیگر : (پزشکی - حالت تشنج به ویژه در مراحل آخر آبستنی که با بالا رفتن فشار خون همراه است) تنجش آبستنی، تشنج آبستنی، تنجیدگی، اکلامپسی، طب تشنج ابستنی

معنی : تشنج ابستنی، غش ابستنی، غش یا بیهوشی وحمله در زنان معانی دیگر : (پزشکی - حالت تشنج به ویژه در مراحل آخر آبستنی که با بالا رفتن فشار خون همراه است) تنجش آبستنی، تشنج آبستنی، تنجیدگی، اکلامپسی، طب تشنج ابستنی

eclampsia

eclamptic

eclarite

<hr> معنی : روشنی خیره کننده، درخشش، سروصدا زیاد <hr> معانی دیگر : افتضاح

معنی : روشنی خیره کننده، درخشش، سروصدا زیاد معانی دیگر : افتضاح

eclat

eclating

eclats

<hr> معنی : گلچین کننده، از هر جا گزیننده <hr> معانی دیگر : (گلچین شده از منابع مختلف) التقاطی، پراچیده، دستچین، پراچین، (به ویژه در فلسفه و علوم) کسی که از روش التقاطی استفاده می کند، پراکنده گزین، التقاط گرای، (ساخته شده از چندین چیز یا نظام فلسفی گوناگون و غیره) متنوع، چند سرچشمه ای، چند سازگانی، منتخبات

معنی : گلچین کننده، از هر جا گزیننده معانی دیگر : (گلچین شده از منابع مختلف) التقاطی، پراچیده، دستچین، پراچین، (به ویژه در فلسفه و علوم) کسی که از روش التقاطی استفاده می کند، پراکنده گزین، التقاط گرای، (ساخته شده از چندین چیز یا نظام فلسفی گوناگون و غیره) متنوع، چند سرچشمه ای، چند سازگانی، منتخبات

eclectic

eclectic counseling

eclectic method

eclectic psychiatry

eclectical

eclectically

<hr> معنی : گلچینی <hr> معانی دیگر : التقاط گرایی، پراچین گرایی، پراکنده گزینی

معنی : گلچینی معانی دیگر : التقاط گرایی، پراچین گرایی، پراکنده گزینی

eclecticism

eclecticist

eclectics

eclectist

eclegm

eclegme

eclips solar

eclipsable

<hr> معنی : گرفتگی، گرفت، کسوف یا خسوف، تحت الشعاع قرار دادن <hr> معانی دیگر : (افتخار و شهرت و غیره) افول، تیرگی، تیره کردن، سایه افکن شدن بر، سایه گیر کردن، (ماه یا خورشید) گرفتن، خسوف کردن، کسوف کردن، مه گرفت کردن، خورگرفت کردن، (گرفتگی ماه یا خورشید) خسوف، مه گرفت (lunar eclipse هم می گویند)، خورگرفت (solar eclipse هم می گویند)، (هر نوع قطع نور یا سایه افکنی نجومی و غیره) گرفتگی، - گرفت

معنی : گرفتگی، گرفت، کسوف یا خسوف، تحت الشعاع قرار دادن معانی دیگر : (افتخار و شهرت و غیره) افول، تیرگی، تیره کردن، سایه افکن شدن بر، سایه گیر کردن، (ماه یا خورشید) گرفتن، خسوف کردن، کسوف کردن، مه گرفت کردن، خورگرفت کردن، (گرفتگی ماه یا خورشید) خسوف، مه گرفت (lunar eclipse هم می گویند)، خورگرفت (sol

واژه های حرف "e"