fabric constraction

fabric density

fabric design

fabric diagram

fabric distortion

fabric element

fabric feel

fabric fell

fabric filter

fabric finishing

fabric forming

fabric handle

fabric of a relationship

fabric of society

fabric of soil

fabric or fabrics or fabrics

fabric plies

fabric proofing

fabric shears

fabric softener

fabric take off

fabric take up

fabric thickness

fabric weave

fabric width

fabricant

<hr> معنی : ساختن، از خود در آوردن، تقلید و جعل کردن، بافتن و از کار در آوردن <hr> معانی دیگر : بنا کردن، (در کارخانه یا کارگاه و غیره) تولید کردن، فروردن، فرآوردن، همگذاشت کردن، (دروغ) بهم بافتن، (داستان و غیره) سرهم کردن، دروغ بافتن، جعل کردن، بافتن و از کار در اوردن

معنی : ساختن، از خود در آوردن، تقلید و جعل کردن، بافتن و از کار در آوردن معانی دیگر : بنا کردن، (در کارخانه یا کارگاه و غیره) تولید کردن، فروردن، فرآوردن، همگذاشت کردن، (دروغ) بهم بافتن، (داستان و غیره) سرهم کردن، دروغ بافتن، جعل کردن، بافتن و از کار در اوردن

fabricate

fabricate lies

fabricate loans

fabricate negative stories

fabricated

fabricated evidence

fabricated food

fabricated language

fabricates

fabricating

<hr> معنی : ساخت <hr> معانی دیگر : ساختن، بنا کردن، فرآوری، فروری، تولید، همگذاشت، ساختمان، پهلوی هم گذاشتن و ساختن، فرآورده، فرورده، هرچیز تولید یا ساخته شده، دروغ، کذب، هرچیز ساختگی یا دروغین، جعل

معنی : ساخت معانی دیگر : ساختن، بنا کردن، فرآوری، فروری، تولید، همگذاشت، ساختمان، پهلوی هم گذاشتن و ساختن، فرآورده، فرورده، هرچیز تولید یا ساخته شده، دروغ، کذب، هرچیز ساختگی یا دروغین، جعل

واژه های حرف "f"