<hr> فریبکاری، لطیفه گوی

japery

japes

japetus

<hr> (انجیل) یافث (سومین پسر حضرت نوح)، یافک فرزند نوح پیامبر

(انجیل) یافث (سومین پسر حضرت نوح)، یافک فرزند نوح پیامبر

japheth

japhetic

japhetide

japhetite

japing

japingly

japish

japishly

japlish

japonaiserie

japonic

<hr> معنی : به ژاپونی، گلابی ژاپونی، گل چای ژاپونی، کاملیا <hr> معانی دیگر : نام انواع درختان و گل ها و غیره که با خاور دور وابستگی دارند

معنی : به ژاپونی، گلابی ژاپونی، گل چای ژاپونی، کاملیا معانی دیگر : نام انواع درختان و گل ها و غیره که با خاور دور وابستگی دارند

japonica

japonicus

japonism

japurá

japygid

japygidae

japyx

jaques

jaques-dalcroze

jaquesian

jaquette

<hr> معنی : جنبش، خم، تکان، سبو، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، شیشه دهن گشاد، دعوا و نزاع، لرزیدن صدای ناهنجار، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، ناجور بودن، تصادف کردن، نزاع کردن، لرزاندن، طنین انداختن، تکان دادن <hr> معانی دیگر : (صدای خشن و ناموزون ایجاد کردن) صدای گوشخراش در آوردن، صدای ناهنجار ایجاد کردن، (با: on) اثر ناخوشایند داشتن (بر کسی)، (به شدت) برخورد کردن، اختلاف پیدا کردن، دعوا کردن، ناسازگار بودن، (با ضربه ی ناگهانی) تکان دادن، مرتعش کردن، یکه خوردن، تکانه، ضربه، برخورد (شدید)، مرافعه، لرزش، ارتعاش، (ظرف شیشه ای یا سفالی یا سنگی دهان گشاد و معمولا استوانه ای و بدون گردن) بستو، بستک، بانکه، خمره، شیشه، به اندازه ی یک بستو (jarful هم می گویند)، (از ریشه ی عربی)، (قدیمی) چرخش، گردش، ضربت، خوردن، تصادف

معنی : جنبش، خم، تکان، سبو، لرزه، بلونی، کوزه دهن گشاد، شیشه دهن گشاد، دعوا و نزاع، لرزیدن صدای ناهنجار، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، ناجور بودن، تصادف کردن، نزاع کردن، لرزاندن، طنین انداختن، تکان دادن معانی دیگر : (صدای خشن و ناموزون ایجاد کردن) صدای گوشخراش در آوردن، صدای ناهنجار ایجاد کردن

واژه های حرف "j"