labile bond

labile complex

labile hydrogen

labile pool

labilities

<hr> تغییر پذیری، لغزندگی

lability

labilization

labilizing

labio-

labioalveolar

labiocervical

labiodendal

<hr> (آواشناسی) لبی - دندانی، لب و دندانی، صدای لبی - دندانی، لب و دندانی حرفی که با لب و دندان تلفظ شوند

(آواشناسی) لبی - دندانی، لب و دندانی، صدای لبی - دندانی، لب و دندانی حرفی که با لب و دندان تلفظ شوند

labiodental

labiodental consonant

labioglossal

labiogression

labioguttural

labiolingual

labiomancy

<hr> (آواشناسی) لبی و خیشومی، لبی - خیشومی، صدای لبی - خیشومی، حرفی که با لب و بینی تلفظ اداشود

(آواشناسی) لبی و خیشومی، لبی - خیشومی، صدای لبی - خیشومی، حرفی که با لب و بینی تلفظ اداشود

labionasal

labiopalatalize

labiopalatine

labiose

labiotenaculum

<hr> (آواشناسی) لبی و نرمکامی، لبی - نرمکامی، صدای لبی - نرمکامی، تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها مثل تلفظ w، حرف حلقی وشفوی، لبی وملازی

(آواشناسی) لبی و نرمکامی، لبی - نرمکامی، صدای لبی - نرمکامی، تلفظ شده بوسیله گرد کردن لبها مثل تلفظ w، حرف حلقی وشفوی، لبی وملازی

labiovelar

labiovelarisation

labiovelarise

labiovelarised

labiovelarising

labiovelarization

labiovelarize

labiovelarizing

labis

<hr> معنی : لبه صدف حلزون، لب شکافته گلبرگ، لب زیرین حشره <hr> معانی دیگر : لب، لبچه، لوچه (اندام یا سازواره ی لب مانند مثلا لبینه ی بزرگ و لبینه ی کوچک: labia majora و labia minora)، لبینه

معنی : لبه صدف حلزون، لب شکافته گلبرگ، لب زیرین حشره معانی دیگر : لب، لبچه، لوچه (اندام یا سازواره ی لب مانند مثلا لبینه ی بزرگ و لبینه ی کوچک: labia majora و labia minora)، لبینه

labium

lablab

<hr> برچسب بازرگانى : برچسب زدن علوم دریایى : جهت گذارى

برچسب بازرگانى : برچسب زدن علوم دریایى : جهت گذارى

lable

lable paper

lable record

<hr> معنی : کار، رنج، کوشش، سعی، زحمت، کارگر، حزب کارگر، درد زایمان، زحمت کشیدن، کوشش کردن، تقلا کردن <hr> معانی دیگر : کارگران، کارگر (در برابر: کارفرما)، نیروی کار، اتحادیه های کارگری، کار شاق، زایمان، وضع حمل، زایمان کردن، در حال زایمان بودن، کار کردن، رنجبری کردن، با زحمت انجام دادن، جان کندن، رنج کشیدن، (مطلبی را بیش از اندازه) شرح و بسط دادن، (زیاده) تکرار کردن، وابسته به کار و کارگر، (انگلیس - l بزرگ) حزب کارگر، (در انگلیس: labour)، عمله

معنی : کار، رنج، کوشش، سعی، زحمت، کارگر، حزب کارگر، درد زایمان، زحمت کشیدن، کوشش کردن، تقلا کردن معانی دیگر : کارگران، کارگر (در برابر: کارفرما)، نیروی کار، اتحادیه های کارگری، کار شاق، زایمان، وضع حمل، زایمان کردن، در حال زایمان بودن، کار کردن، رنجبری کردن، با زحمت انجام دادن، جان کندن، رنج کشیدن، 

labor

labor agreement

labor and social affairs ministry

labor book

labor camp

labor coach

labor cost

labor court

<hr> معنی : روز کارگر <hr> معانی دیگر : (امریکا و کانادا) روز کارگر (نخستین دوشنبه ی سپتامبر)

معنی : روز کارگر معانی دیگر : (امریکا و کانادا) روز کارگر (نخستین دوشنبه ی سپتامبر)

واژه های حرف "l"