macclesfield

macco

maccoboy

maccus

macdiarmid

macdonald

macdonald distribution

macdonald function

macdonaldite

<hr> برنامه اى ترسیمى که براى هنر کامپیوتر : معمارى مهندسى یا نقشه کشان و متخصصین مشابه در هنرهاى گرافیکى طراحى شده است

برنامه اى ترسیمى که براى هنر کامپیوتر : معمارى مهندسى یا نقشه کشان و متخصصین مشابه در هنرهاى گرافیکى طراحى شده است

macdraw

macduff

<hr> معنی : چماق، گرز، عمود، کوپال، گل جوز، پوست جوز، راف، گول زدنی <hr> معانی دیگر : (نام بازرگانی) میس (افشانه ی گاز اشک آور به همراه گاز عصب آزار که برای دفاع از خود به صورت شخص مهاجم می افشانند)، چمبه، کدنگ، پیل پا، (میله ی مزین و گرز مانندی که در مراسم رسمی توسط شهرداران انگلیس و غیره حمل می شود) کوپال، باتوم (چوب دستی پاسبان ها)، (ادویه) پوست جوز هندی، چماق زدن، فریب

معنی : چماق، گرز، عمود، کوپال، گل جوز، پوست جوز، راف، گول زدنی معانی دیگر : (نام بازرگانی) میس (افشانه ی گاز اشک آور به همراه گاز عصب آزار که برای دفاع از خود به صورت شخص مهاجم می افشانند)، چمبه، کدنگ، پیل پا، (میله ی مزین و گرز مانندی که در مراسم رسمی توسط شهرداران انگلیس و غیره حمل می شود) کوپال، 

mace

mace utilities

mace windu

<hr> کوپال بر (کسی که در مراسم رسمی کوپال حمل می کند)، گرزدار، چاووش

کوپال بر (کسی که در مراسم رسمی کوپال حمل می کند)، گرزدار، چاووش

macebearer

maced

<hr> معنی : مخلوط، اختلاط <hr> معانی دیگر : مخلوطی از سبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکار میرود

معنی : مخلوط، اختلاط معانی دیگر : مخلوطی از سبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکار میرود

macedoine

macedon

<hr> مقدونیه (کشور باستانی که امروزه در یونان و بلغارستان و صربستان قرار دارد)

مقدونیه (کشور باستانی که امروزه در یونان و بلغارستان و صربستان قرار دارد)

macedonia

<hr> معنی : مقدونی <hr> معانی دیگر : وابسته به مقدونیه و مردم و فرهنگ آن، زبان مقدونی (از زبانهای اسلاو)

معنی : مقدونی معانی دیگر : وابسته به مقدونیه و مردم و فرهنگ آن، زبان مقدونی (از زبانهای اسلاو)

macedonian

macedonians

macedonic

macedonite

macehead

macei

macellum

maceman

macer

macerable

macerase

<hr> معنی : لاغر کردن، خیساندن، خیس کردن، زجر دادن، ظلم کردن بر <hr> معانی دیگر : خیساندن و نرم کردن، وارفته کردن، خیس خورده کردن، (خوراک را) در دهان خیساندن، (در دستگاه گوارشی) وابردن، خیساندن و فروگشودن، وارفتن، (با خیساندن) خرد کردن، له کردن، (میوه یا سبزیجات) در شراب (و غیره) خیساندن، خیس شدن

معنی : لاغر کردن، خیساندن، خیس کردن، زجر دادن، ظلم کردن بر معانی دیگر : خیساندن و نرم کردن، وارفته کردن، خیس خورده کردن، (خوراک را) در دهان خیساندن، (در دستگاه گوارشی) وابردن، خیساندن و فروگشودن، وارفتن، (با خیساندن) خرد کردن، له کردن، (میوه یا سبزیجات) در شراب (و غیره) خیساندن، خیس شدن

macerate

macerated

macerater

maceraters

macerates

macerating

<hr> معنی : لاغری، زجر <hr> معانی دیگر : خیساندن

واژه های حرف "m"