quantitative structure activity relationship

quantitative system

quantitative techniques

quantitative theories of absorption

quantitative traits

quantitative uncertainty

quantitatively

quantitativeness

quantites

quantitie

quantitied

quantities

quantitiveness

quantitizing

<hr> معنی : حد، مقدار، مبلغ، عده، اندازه، قدر، عدد، چندی، کمیت <hr> معانی دیگر : کمیت (در برابر: کیفیت یا چونی quality)، چندایی، میزان، مقدار دقیق، شمار، تعداد، رقم، مقدار زیاد، عمده، قلمب، یک جا، (جمع) هنگفت، تعداد زیاد، (منطق - ریاضی) کم، نرخ

معنی : حد، مقدار، مبلغ، عده، اندازه، قدر، عدد، چندی، کمیت معانی دیگر : کمیت (در برابر: کیفیت یا چونی quality)، چندایی، میزان، مقدار دقیق، شمار، تعداد، رقم، مقدار زیاد، عمده، قلمب، یک جا، (جمع) هنگفت، تعداد زیاد، (منطق - ریاضی) کم، نرخ

quantity

quantity column

quantity control

quantity discount

quantity intensity ratio

quantity meter

quantity of electricity

quantity of fish

quantity of radiation

quantity of use

quantity survey

quantity surveyor

quantity unit

quantivalence

quantivalency

quantivalent

quantizable

<hr> معنی : تدریج <hr> معانی دیگر : تدریج

معنی : تدریج معانی دیگر : تدریج

quantization

quantization distrotion quantization noise

quantization effect

quantization level

quantization noise

<hr> (فیزیک) کوانتش کردن، کوانتومی کردن، کوانتیده کردن، چندا کردن، با تئوری و فرمول صفات و کیفیت چیزی را تعیین کردن، نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن

(فیزیک) کوانتش کردن، کوانتومی کردن، کوانتیده کردن، چندا کردن، با تئوری و فرمول صفات و کیفیت چیزی را تعیین کردن، نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن

واژه های حرف "q"