radiocast

radiocaster

radiocasting

radiochemical

radiochemical reaction

radiochemically

radiochemist

<hr> پرتو شیمی، یک شاخه از شیمی که با اثرات شیمیایی رادیواکتیوسرو کار دارد

پرتو شیمی، یک شاخه از شیمی که با اثرات شیمیایی رادیواکتیوسرو کار دارد

radiochemistry

radiochlorine

radiochronology

radiocinematograph

radiocommunication

radiocommunications

radioconductor

radiocopper

radiocyathid

radiodating

radiode

radiodense

radiodensity

radiodermatitis

radiodiagnoses

radiodiagnosis

radiodigital

radiodontia

radiodontic

radiodontics

radiodontist

radiodynamics

radioecological

radioecology

radioed

<hr> (عنصر رادیو اکتیو که ایزوتوپ ثابت و پایدار ندارد) پرتو ماده

(عنصر رادیو اکتیو که ایزوتوپ ثابت و پایدار ندارد) پرتو ماده

radioelement

radiofreguency

radiofrequency

radiofrequency plasma

<hr> پرتوزاد، ایجاد شده توسط تشعشع، ایجاد شده در اثرتشعشع

پرتوزاد، ایجاد شده توسط تشعشع، ایجاد شده در اثرتشعشع

radiogenic

radiogenic dating or dating or dating

radiogenic lead

radiogoniometer

radiogoniometric

radiogoniometry

radiografting

<hr> معنی : عکسبرداری بوسیله اشعه مجهول، پیام رادیو تلگرافی، پیام رادیویی، پرتونگاره، عکس رادیویی <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: radiograph

معنی : عکسبرداری بوسیله اشعه مجهول، پیام رادیو تلگرافی، پیام رادیویی، پرتونگاره، عکس رادیویی معانی دیگر : رجوع شود به: radiograph

radiogram

radiograms

<hr> معنی : پرتونگاره، عکس رادیویی، پوتونگار، پیام رادیوتلگرافی فرستادن <hr> معانی دیگر : عکس (برداشته شده توسط اشعه ی ایکس)، رادیوگراف، radiographic پوتونگار، مخابرات رادیویی

معنی : پرتونگاره، عکس رادیویی، پوتونگار، پیام رادیوتلگرافی فرستادن معانی دیگر : عکس (برداشته شده توسط اشعه ی ایکس)، رادیوگراف، radiographic پوتونگار، مخابرات رادیویی

radiograph

radiographer

<hr> معنی : پوتونگار <hr> معانی دیگر : radiograph پوتونگار، عکس رادیویی، پیام رادیوتلگرافی فرستادن، مخابرات رادیویی

معنی : پوتونگار معانی دیگر : radiograph پوتونگار، عکس رادیویی، پیام رادیوتلگرافی فرستادن، مخابرات رادیویی

radiographic

واژه های حرف "r"