wanning

wannsee

wanny

wanrest

wanrestful

wanrufe

wanruly

wans

wansbeck

wanshape

wansith

wansome

wanson

wansonsy

<hr> <b>معنی</b> : خواست، نیاز، نقصان، نداری، حاجت، عدم، فقدان، خواستن، محتاج بودن، لازم داشتن، نیازمند بودن به، کسر داشتن، نداشتن، فاقد بودن، کم داشتن <hr> <b>معانی دیگر</b> : خواستار شدن، دوست داشتن، میل داشتن، نیاز داشتن، بایستن، تحت تعقیب قرار دادن، دنبال کسی بودن، نیازمند بودن، فقیر بودن، در تنگدستی بودن، عسرت کشیدن، ویدش، کسری، کم آوردن، فقر، تنگدستی، خواسته، احتیاج

معنی : خواست، نیاز، نقصان، نداری، حاجت، عدم، فقدان، خواستن، محتاج بودن، لازم داشتن، نیازمند بودن به، کسر داشتن، نداشتن، فاقد بودن، کم داشتن معانی دیگر : خواستار شدن، دوست داشتن، میل داشتن، نیاز داشتن، بایستن، تحت تعقیب قرار دادن، دنبال کسی بودن، نیازمند بودن، فقیر بودن، در تنگدستی بودن، عسرت کشیدن، 

want

want a piece of sb

<hr> (امریکا- عامیانه ـ روزنامه) آگهی های طبقه بندی شده، آگهی های کوتاه، نیازمندی ها

(امریکا- عامیانه ـ روزنامه) آگهی های طبقه بندی شده، آگهی های کوتاه، نیازمندی ها

want ad

want ad daily

want for nothing

want it both ways

want nothing to do with

want of age

want of consideration

want of jurisdiction

want of precaution

want of understanding

want or cutout or cutout

want sb back

want to

want to have one's cake and eat it

want to walk

wantage

wantages

wanted

wanted him dead

wanted killer

wanted men

wanted nothing

wanted notice

wanted poster

wanted terrorist

wanted to die

wanter

wanters

wantful

wanthill

wanthrift

wanthriven

واژه های حرف "w"