wealth bracket

wealth creation

wealth gap

wealth generation

wealth of

wealth of benefits

wealth of hair

wealth position

wealth producing activities

wealthful

wealthfully

wealthier

wealthiest

wealthily

wealthiness

wealthless

wealthmaker

wealthmaking

wealths

<hr> معنی : دولتمند، دارا، چیز دار، بانوا، پولدار، غنی، توانگر، ثروتمند <hr> معانی دیگر : متمول، مالدار، برخوردار از وفور نعمت، پر مایه، سرشار، سیب سرخ پاییزی

معنی : دولتمند، دارا، چیز دار، بانوا، پولدار، غنی، توانگر، ثروتمند معانی دیگر : متمول، مالدار، برخوردار از وفور نعمت، پر مایه، سرشار، سیب سرخ پاییزی

wealthy

wealthy man

wealthy person

<hr> معنی : از شیر مادر گرفتن، از پستان گرفتن <hr> معانی دیگر : از شیر گرفتن، ترک (عادت و غیره) دادن، باز داشتن، منصرف کردن، (اسکاتلند) کودک، بچه

معنی : از شیر مادر گرفتن، از پستان گرفتن معانی دیگر : از شیر گرفتن، ترک (عادت و غیره) دادن، باز داشتن، منصرف کردن، (اسکاتلند) کودک، بچه

wean

wean itself away from dependency on

wean off

weanable

weaned

weanedness

weaner

weanie

weaning

weaning food

<hr> معنی : کودک تازه از شیر گرفته <hr> معانی دیگر : (انسان یا جانور) تازه از شیر گرفته

معنی : کودک تازه از شیر گرفته معانی دیگر : (انسان یا جانور) تازه از شیر گرفته

weanling

weanly

weans

weanyer

<hr> معنی : سلاح، اسلحه، جنگ افزار، حربه <hr> معانی دیگر : تخش، (مجازی) وسیله ی حمله یا دفاع، مسلح کردن

معنی : سلاح، اسلحه، جنگ افزار، حربه معانی دیگر : تخش، (مجازی) وسیله ی حمله یا دفاع، مسلح کردن

واژه های حرف "w"