کلمه جو
صفحه اصلی

دیگپایه

فرهنگ معین

(یَ یا یِ) (اِمر.) 1 - سه پایة آهنین که دیگ را روی آن می گذارند. 2 - نامِ ستاره ای است در صورت فلکی چنگ رومی ، نسرواقع .


لغت نامه دهخدا

دیگپایه . [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) سه پایه ٔ آهنین که دیگ بر آن نهند و در زیر آن آتش کنند تا پخته شود و آن را دیگدان یعنی ظرف دیگ مانند گلاب دان که ظرف گلاب است گویند. (انجمن آرا) (از آنندراج ). دیگدان آهنی . (شرفنامه ). دیگپای و سه پایه ٔ آهنین . (ناظم الاطباء). حامیة. دیگدان و سه پایه ٔ آهنین باشد. (برهان ). دیگدان آهنی . (جهانگیری ): اثفیة (ج ، اثافی )؛ دیگپایه ٔ گلین . منصب ؛ دیگپایه ٔ آهنین . المثفاة؛ داغی که بصورت دیگپایه بر شتر نهند. التثفیة؛ دیگ بر دیگپایه نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). الاَّس ؛ مورد و باقی خاکستر در میان دیگپایه . (مهذب الاسماء). || اجاق . آتشدان . (یادداشت مرحوم دهخدا) :
چون سه سنگ دیگپایه هقعة بر جوزا کنار
چون شرار دیگپایه پیش او خیل پرن .

منوچهری .


بگذرد دیگپایه را ز حجر
بگذرد آتشی که ازحجر است .

خاقانی .


و حالی بفرمود تا خیمه ای زدند و دیگپایه برنهادند. (سندبادنامه ص 300).
|| نام فارسی صورت فلکی موسوم به عیوق و شلیاق که آن را سلحفات و اثافی و چنگ رومی نیز نامند. از کواکب عقرب روشن تر ستاره ای بود که با دو ستاره ٔ تاریکتر که از دو جانب او باشدبر خطی مقوس آن را قلب العقرب خوانند و ستاره ای است روشن که بر میان آسمان گذرد که با دوستاره خرد بر مثال مثلثی متساوی الاضلاع باشد و عوام آن را دیگپایه خوانند. (اسطرلاب نامه در همین لغت نامه ) : هقعه سه ستاره ٔ خرد است بر نهاد دیگ پایه . (التفهیم ) عضدالدوله از وی پرسید که این کدام کوکب است گفت عیوق است که پیر زنان که در خانه ها پشم میریسند آن را دیگپایه گویند. (ترجمه ٔ صورالکوکب عبدالرحمان صوفی ).


کلمات دیگر: